قاتلی که هیچ وقت اعدام نمیشود ..

بعد از اینکه دیدمش باید بهش بگم کلمات قاتل هستند اگه حواست به اون ها نباشه میتونن قاتل باشن !

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • سه شنبه ۱۳ مهر ۹۵

    به خاطر مامان

    تمام آرزویش این است که من , دخترکش دکتر بشوم . می گوید لباس های کهنه به تن میکنم کفش های پاره ولی میشود تو دکتر بشوی؟ خودم را جلوی او کنترل میکنم کاری که سال هاست دارم انجام میدهم . به او می گویم صبر کند و دعا کند که بشود می گویم خدا مادرها را بیشتر دوست دارد و برایم دعا کند . توپ را به زمین او می اندازم , به زمین مامان . دوستش دارم و تمام آرزوهایم را می خواهم خلاصه کنم در برآورده کردن آرزویش . خدایا اگر گذرت به اینجا خورد اگر از اینجا رد شدی اگر این نوشته ها را خواندی خواستم بگویم مامان ها برای تو ارزشمندترین هستند خواستم بگویم به خاطر خودم نه اما به خاطر مامان میشود کمکم کنی؟

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • Rahena .
    • يكشنبه ۱۱ مهر ۹۵

    یک پارادوکس عاشقانه ؟

    بگذارید چیزی بگویم که بین من و شما بماند ..

    چند وقتی میشود که احساس میکنم روح من دارد علاقه مند میشود به شخصی و دارد سعی میکند او را از خود دور کند در عین تلاشی که برای بودن در کنارش میکند!  پسرک علاقه اش را ابراز کرده و هر روز مینشیند و از خصوصیات او" یعنی روح من " از احوالاتش از تمام کارهای ریز و درشت و خلق و خوی روح من می نویسد اما روح من نمی خواهد قبول کند .. پسرک اهل این دیار و سرزمین نیست اهل کیلومتر ها دورر از این کشور است ..

    امشب من شاهد سرازیر شدن عشق این دو نسبت به هم بودم اما می دانید یاد روز هایی افتادم که وقتی تب و لرز داشتم جز بخاری و پتو ی خودم کسی نمی دانست من حالم خوب نیست و شفابخش نبود  ..حتی مامان ..حتی مامان نمی دانست که باید بیاید من را در آغوش بگیرد ..این ها را بیاد آوردم و روی تخت با چشمان بسته گریه کردم و به آن دو نگاه کردم ...

    *چند وقن پیش این ها را نوشتم ولی نشد که ثبت بشود اینجا ..

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • سه شنبه ۶ مهر ۹۵

    و قسم به چشم های آن دو که عشق را به وجود آوردند

    چند وقتی میشود که دخترکی در وجود من دارد ماجرای عشق ـش را برای من نقل میکند و من همچون راوی نظاره گر هستم ، اما مسئله این است که چرا من ؟ چرا من باید نظاره گر عشق دخترکی باشم که در وجود من زندگی میکند؟ چند وقت پیش دیدم که برای "او" دمپایی روفرشی گرفته بود که اگر به خانه اش امد اذیت نشود . دخترک تنها زندگی میکند در جای غریبی ! دیدم که "او ـی دخترک" گفت : می دانم جز من مردی به خانه ات نمی آید و می توانم بگویم که تو به خاطر من این دمپایی ها را خریدی! چشم هایش برق میزد از ان برق های خیلی یهویی و از سر شادی ! دخترک اما انکار میکرد و قبول نمی کرد! اما می دانید من توانستم ذهن پسرک را بخوانم که عشق را در صورت خجالتی دخترک به وضوح میدید .. دارم فکر میکنم من چرا باید نظاره گر عشقی باشم که به من مربوط نیست و از آن بدتر چرا باید بدونم این عشق وصالی نخواهد داشت؟ 

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • سه شنبه ۱۲ مرداد ۹۵

    به سختی

    دوست داشتن مداوم ادم ها سخت است چا ایون سانگ ؟

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • Rahena .
    • يكشنبه ۱۰ مرداد ۹۵

    دهمین روز از مرداد را اینگونه آغاز نکنید!

    می دانید دارم فکر میکنم که حوصله داشتن چیز عجیبی ست. مثلا اینکه می تواند باعث شود یک روز صبح زود از خواب بلند شوید برای خودتان صبحانه درست کنید و کارهای خانه را انجام دهید بعدش بنشینید کتاب بخوانید یا حتی بیاید در وبلاگتان درباره آخرین اتفاق خوشایند یا اینکه درباره ی رابطه ی خود با آدم های اطراف سخن بگوید یا حتی اینکه می توانید عصرانه یک کیک خوشمزه درست کنید و تمام وقت به این فکر کنید که نتیجه ی زحمتتان میشود چه و اینکه شب را با کسی که دوست دارید بگذرانید و درباره ی علایق همدیگر صحبت کنید یا همدیگر را به تماشای یک فیلم کمدی و در بعضی مواقع (!) عاشقانه دعوت کنید. حوصله نداشتن باعث میشود تمام روز را روی تخت خود غلت بزنید و از اینستاگرام به تلگرام از تلگرام به بلاگ و .. را بگذرانید و فقط درمواقع لزوم تن لش (!) خود را بردارید بروید برای انجام کار ضروری (wc) یا خوردن نهار و شام , آنوقت است که حس میکنید اوه یس فک کنم دارم کم کم زخم بستر میگیرم را با تک تک سلول های وجود حس میکنید و بعدش باز فکر کنید و تمام روز تا انتهای شب را به خودتان لعنت بفرستید !

    می دانید من یک آدم بی حوصله هستم و تمام وقایعی که شرح دادم را به گردن میگیرم که اینها همه حالات من در فصل دلچســب (!) تابستان است و اینکه به گروه خاصی هم توهین نکرده ام کسی به خود نگیرد رفقا :))

    *خیلی بی سوادم که که غلت زدن را اشتباه نوشته بودم ..

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • يكشنبه ۱۰ مرداد ۹۵

    برای من هم دعا کنید..

    نیاز دارم به دعا ، امشب ثبت میشه سرنوشت یک ساله ی ما .. یکی یادمون داد تو این شبا خدا رو قسم بدیم به یاس عباس (ع) که حتما خدا دلش برامون به رحم میاد .. برای منم دعا کنید .

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • Rahena .
    • يكشنبه ۶ تیر ۹۵

    هستم

    در تلگرام هستم اگر خواستید و دوست داشتید !

    https://telegram.me/rahena1

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • Rahena .
    • يكشنبه ۶ تیر ۹۵

    شرح دادم قصه را و گریستم و او همپای من گریست ..

    امروز را نشسته بودم و ماه عسل را دیدم مثل تمام روزهایی دیگری که ماه عسل را میدیدم . منتها اولش با خودم گفتم کاش قصه ای که امشب روایت میشود کمی مرا وادار به گریه کند به قول بعضی ها کمی گریه دار باشد . قصه شروع شد و البته روایت و ماجرا چیزی بود که من باور نمی کردم حتی ذهنم به خودش از قبل ها اجازه ی تصور کردن چنین اتفاقاتی را هم نداده بود ..لحظه هایی که پرستو صالحی صحبت میکرد لحظه هایی که اشک میریخت با او گریستم و این درد ها را تجسم کردم و بعد گریستم .. آمدم پایین برای او قضیه را شرح دادم به قسمت حساس که رسیدم بغض کردم و اضافه های بغضم از چشمانم چکید مامان با من گریست , گریست و من گریستم ادامه دادم باز هم گریستم و او همپای من ..

    *میدانید گاهی ادم ها را نمی توان حتی صد درصد شناخت گاهی ان ها غم دارند غم های عظیم و دردناک گاهی رخ داد هایی برای آن ها وقوع میدهد که ما نمی توانیم از عهده ی تجسم کردن آن ها بربیاییم .. برای پرستو ی صالحی آروزی بهترینا ها را میکنم. او غم دیده ..و این غمناک است.بیاید قضاوت نکنیم چیزی که دارد ما را به نابودی میکشد ..

    ** نظرات را باز می گذارم ..برای همیشه شاید !

    *** شدیدا بابت اشتباهات تایپی پوزش می خواهم !

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • Rahena .
    • پنجشنبه ۳ تیر ۹۵

    جانان منو دنبال کرد!

    گفتم دوست داشتن سخترین کاریه که تو دنیا وجود داره گفت مطمئنی اما از نظر من آسون ترین کاره!؟ گفتم آره گفت چرا اینو میگی؟ گفتم دوست داشتن سخت ترین کاره چون با اینکه میدونی نمیشه با اینکه میدونی عذاب میبینی با اینکه میدونی نمی رسی اما بازم ادامه میدی و بازم نمی تونی دست از دوست داشتن برداری.

    کاش میشد بهش بگم اگه برای تو دوست داشتن آسونه پس دوسم داشته باش!

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • دوشنبه ۳۱ خرداد ۹۵
    • مینویسم چون شادی عدم غم نیست بلکه کنار آمدن با غم است. مینویسم چون رنج ذات زندگی است .



    Telegram : @rahena1 *
    آرشیو مطالب