می دانید دارم فکر میکنم که حوصله داشتن چیز عجیبی ست. مثلا اینکه می تواند باعث شود یک روز صبح زود از خواب بلند شوید برای خودتان صبحانه درست کنید و کارهای خانه را انجام دهید بعدش بنشینید کتاب بخوانید یا حتی بیاید در وبلاگتان درباره آخرین اتفاق خوشایند یا اینکه درباره ی رابطه ی خود با آدم های اطراف سخن بگوید یا حتی اینکه می توانید عصرانه یک کیک خوشمزه درست کنید و تمام وقت به این فکر کنید که نتیجه ی زحمتتان میشود چه و اینکه شب را با کسی که دوست دارید بگذرانید و درباره ی علایق همدیگر صحبت کنید یا همدیگر را به تماشای یک فیلم کمدی و در بعضی مواقع (!) عاشقانه دعوت کنید. حوصله نداشتن باعث میشود تمام روز را روی تخت خود غلت بزنید و از اینستاگرام به تلگرام از تلگرام به بلاگ و .. را بگذرانید و فقط درمواقع لزوم تن لش (!) خود را بردارید بروید برای انجام کار ضروری (wc) یا خوردن نهار و شام , آنوقت است که حس میکنید اوه یس فک کنم دارم کم کم زخم بستر میگیرم را با تک تک سلول های وجود حس میکنید و بعدش باز فکر کنید و تمام روز تا انتهای شب را به خودتان لعنت بفرستید !

می دانید من یک آدم بی حوصله هستم و تمام وقایعی که شرح دادم را به گردن میگیرم که اینها همه حالات من در فصل دلچســب (!) تابستان است و اینکه به گروه خاصی هم توهین نکرده ام کسی به خود نگیرد رفقا :))

*خیلی بی سوادم که که غلت زدن را اشتباه نوشته بودم ..