۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

آدم دلش میگیرد از امیدی که نا امیدت میکند ..

آمده ام بگویم چند هفته ی دیگر وقت هست تا یک معجزه رخ بدهد و اگر رخ دهد من ایمان می آورم ..

من ابلهی هستم که جز با دیدن معجزه ایمان نمی آورد ..می شود یکی از اعماق وجودش برای من دعا کند ؟ چرا دعای دیگران برای من گیرا نیست ؟

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • سه شنبه ۲۹ دی ۹۴

    [ بدون عنوان ]

    روز های رسیدن به مرگ نزدیک ِ ..

    بلند شو باید لباس های جدیدی بپوشی ..بلند شو ..

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • يكشنبه ۲۷ دی ۹۴

    برای آن لعـنتـی بخشـنده!

    حواست نبود وقتی در اوج گرما من تو را دید میزدم , وقتی که آخرین نفر سوار میشدی و من همیشه قبل از یکی مانده به آخر که تو باشی سوار میشدم! که رد نگاهت دنبال من باشد؟ نه که من احمق ترین بودم و به خاطر تو بود که این دفعه به عنوان اخرین نفر شناخته نمی شدم و تو بدون اتکه بدانی با من مهربان بودی ..

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • دوشنبه ۱۴ دی ۹۴

    وقتی خوشحالش میکنم پیشانی ام را میبوسد ..

    امتحان را خوب دادم ,آمدم خانه به بابا گفتم امتحان را خوب دادم خیلی خوب بود آخه خیلی خوب خوندم ولی یه خورده کم وقت اوردم ..بابا آمد جلو سرم را با دست هایش گرفت و پیشانی ام را بوسید .مامان میگوید وقتی به دنیا امده بودم بابا وقتی من را دیده ,وقتی برای اولین بار دخترش را دید پیشانی ام را بوسید .

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • پنجشنبه ۳ دی ۹۴
    • مینویسم چون شادی عدم غم نیست بلکه کنار آمدن با غم است. مینویسم چون رنج ذات زندگی است .



    Telegram : @rahena1 *
    آرشیو مطالب