هیچکس به طور دقیق از آینده خبر نداره ، همه ی آدم ها طبق تصوراتشان وارد مسیری میشن و تنها چیزی که میدونن اینکه باید تا ته مسیر رو برن . از حواس لامسه ، شنوایی و هر چیز دیگه ای که دارند و میشه باید استفاده کرد. ته این مسیر  بسته به کارهایی که انجام دادن ، تجربه هایی که کسب کردند متفاوته . اصلش اینه که این مسیر برای همه میتونه یکی باشه! در واقع ته این مسیر در ابتدا از عدم شکل گرفته اما هر چه بیشتر پیش بری در واقع این تو هستی که آخر این مسیر رو میسازی . بعضیا این مسئله رو درک کردن و سعی میکنن و تلاش میکنن و بسته به تک تک کارهایی که انجام میدن پایان راه رو شکل میدن . بعضیا از اول راه ناامید و سرگردان از عدم ، از پوچی ، ول میکنن و همونجا میمونن. می خوام بگم در ابتدا شرایط برای همه یکسانه ! همه میدون این راه در واقع تهش نیستیه! تهش از هیچ شکل گرفته و اما پا میزارن تو این راه و از ناامیدی مطلق امید میسازن و بعضیا می ایستن ، همه چیز رو میپذیرن و خب اونها بذر ناامیدی رو در وجود خودشون پرورش میدن که نتیجه ش میشه کم کم به طرف نیستی ابدی در ناامیدی و غم! 

اینا رو گفتم که بگم من الان ابتدای راهم ، پایان راه مشخص نیست! کسی نمیدونه پایان راه چیه! همه حدس و گمان میزنن ولی خب بازم کسی دقیق نمی دونه!من دارم از دل نا امیدی جوانه ی امید رو بیرون میکشم و در دلم پرورش میدم ، من ایمان دارم بذر امید از دل ناامیدی سرچشمه گرفته ، مثل *وال ئی که  گیاه سبز نادر رو در هیچ پیدا کرد . من امید رو تو دلم کاشتم و می خوام با نشانه ها با تمام حواس ، اطراف رو لمس کنم و پیش برم که آخر این داستان رو بسازم . 

*انیمیشن وال ئی

#عنوان شعری از گروس عبدالملکیان