یک روزی آنقدر میبرم آنقدر عمیق میبرم که میترسم دیگر نتوانم بجنگم و نتوانم زنده بمانم شاید آنقدر از من خون برود که دیگر سلولی نباشد جلوی این خون ها ,دردها را بگیرد ..
یک روزی آنقدر میبرم آنقدر عمیق میبرم که میترسم دیگر نتوانم بجنگم و نتوانم زنده بمانم شاید آنقدر از من خون برود که دیگر سلولی نباشد جلوی این خون ها ,دردها را بگیرد ..