نشسته بودیم و داشتیم در مورد رویاهای او فکر میکریدم و حرف میزدیم . داشت از خیال هایش میگفت از اینکه در رویاهایش فکر کرده اگر روزی کسی که دوستش دارد برود او را تنها بگذارد و با یک نفر دیگه عروسی کند او چه عکس العملی انجام میدهد . میگفت حتما ادرس زمان و مکان  مراسم را پیدا میکند بعد میرود رو به روی  همسرش و تمام پته اش را میریزد روی اب و میگوید که قرار بوده با او ازدواج کند ولی بهم خورده از اینکه چه قدر ادم مزخرفی است و .. بعدش دستش را بالا میرود و یک سیلی او را مهمان میکند . خندیدم خیلی هم خندیدم , یاد حسی افتادم که چند سال پیش ,  خیلی قبل تر  وقتی هم سن و سال او بودم  به من دست داد . اما حس من کمی متفاوت تر بود. برایش تعریف کردم که من هم قبل تر ها فکر کردم اگر او مرا تنها بگذارد و برود اگر دوباره وصلت کند من ناراحت میشوم و غصه میخورم اما می دانی هیچ وقت پته اش را روی اب نمی ریزم , هیچ وقت به او سیلی نمیزنم . گفتم برای مراسم عروسی اش حتی اگر دعوت نشده باشم میروم . گفتم بهترین لباس بهترین کیف بهترین کفش و بهترین قیافه را برای خودم انتخاب میکنم . برایش ارزوی خوشبختی میکنم و حتی کلی دست میزنم کلی شادی میکنم کلی میخندم . گفتم آخر مراسم میروم رو به روی او و تبریک میگویم , میروم و با یک لبخند زیبا که بعد از دیدنش آن گوشه ی چشم راست یه قطره اشک در خود جمع کرده برای چکیدن , میروم و تبریک میگویم . بعدش اگر خیلی باهوش باشد میفهمد وقتی به دست های او که دست همسرش را گرفته نگاه کردم احساس کردم که من باید جای او باشم و او باید این را میفهمید . بعدش میروم همسرش را بغل میکنم و باریش خوشبختی می خواهم . و همین ..میروم و امیدوارم ان بیرون کسی پیدا شود که با ماشینش من را زیر بگیرد . 

* این قسمت آخر همین تصادف را برای میم نگفتم . میم خندید گفت فکر خوبی است با این کار میشود ثابت کرد که چه کسی را از دست داده است ..

** میم همان میم جانان نیست ها! این یک میم دیگر است ..

*** میدانم بعد از نوشتم باید ده بار ویرایش کنم چون موقع نوشتن همیشه غلط تایپی دارم :|