همراه با غذا فلفل تندی خوردم . با اینکه میدانستم تند است اما هر بار با اشتهای بیشتری همراه غذا فلفل بر میداشتم و می خوردم .غذا که تمام شد من ماندم و زبانی که داشت آتش میگرفت چشمی که  خون می بارید و دماغی که انگار سیل به راه انداخته بود ! آخ که حالم چقدر بد بود آخ که هرچه میخوردم  درست نمی شد,  حالم به جای اول باز نمی گشت.می دانید الان که دارم فکر میکنم  فهمیده ام که فلفل خوردنم شباهت زیادی دارد به اشتباه کردنم .می دانم کاری که انجام میدهم اشتباه است اما انجام میدهم _ همان داستان قدیمی که از یک سوراخ هزار بار گزیده میشوم !_ مثل فلفلی که میدانم تند است اما قورتش میدهم ! اشتباهات شما سراسر زندگیتان را فرا میگیرند بی آنکه متوجه شوید شما را غرق میکنند .حواستان باشد این اشتباهات همیشه مثل این فلفل  مغز باهوش شما را به کار نمی اندازند!

+ از دار دنیا این گلدان های بالا را می خواهم . یعنی میشود؟