"هجران به سر آمد و کام ما به وصال آرام شد"
سالها بعد اگر خدا به من عنایت کرد ، لطفی کرد و توفیقی داد که من را به وصال تو برساند و ما را به وصال هم ، که من از برای تو شوم و تو از برای من ، که توانستیم مدت طولانی بدون شرمساری به همدیگر چشم بدوزیم ، که با یکدیگر خاطرات زیادی بسازیم ، که تمام وعده های غذاییمان را با هم بخوریم ، که خلاصه شریک همدیگر باشیم در خوشی و ناخوشی ؛ دوست دارم در اولین صبح روز وصال ، وقتی خواب بودی ، وقتی در خواب عزیز صبحگاهی بود عکسی به یادگار از تو بگیرم . دوست دارم وقتی صورتت رو به من است و در حالی که خوابیده ای تصویری را از تو ثبت کنم ، همچون فاتحان اورست! اما بین خودمان باشد ، تو فراتر و با عظمت تر از اورست هستی ، با ارزش تر از همهی دارایی من ، بهتر از تمام دنیا، بهتر از همهی جهان . تو برای من نشانی از حقیقی ترین و بهترین شکل عشق یعنی معبودم هستی . تو برای من هدیهای از طرف حقیقی ترین معشوق من هستی.
از بحث دور نشویم . خواستم بگویم وقتی به اولین تصویری که از تو ثبت کردم فکر میکنم به یاد "ط" می افتم. کسی که سنگ صبور من بوده و هست. می خواهم اولین شادیم را با او سهیم شوم. اولین وجد از حضور تو ، از وجود تو ، میخواهم زیبا ترین و عزیز ترین شادی خودم را با او سهیم شوم .