به ستوه آمدن
سه شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۳۳ ب.ظ
چیشده که خجالت میکشم بیام از دردهام بگم با اینکه همش دارم از درد مینویسم؟ اصلا من که این همه نوشتم ، چه طور روم میشه بگم خجالت میکشم و دیگه نمی نویسم ازشون؟ واسه قبلیا چرا خجالت نکشیدم..
دلم میخواد همهی اون هشت قرص سبز رنگ خوشگل رو بخورم که اروم بشم ، که ذهنم ، که قلبم ، که نفسم به ستوه نیاد ولی میدونم فایده ای نداره . کی با یه مشت قرص حالش خوب شده که حال من خوب بشه؟
دهخدا میگه به ستوه آمدن یعنی :" به تنگ آمدن . عاجز شدن . ملول گردیدن"
- ۹۹/۰۵/۲۸