وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

سلام خوش آمدید

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرف هایی به رنگ زرشک» ثبت شده است

می دانید از اینکه دیگران از من استفاده ی ابزاری کنند بدم می آید از اینکه فقط وقتی با من کار داشته باشند میشوم عزیزم , جانم , بهترینم , بامرام ترین رفیق و بعد از آن تماما حرف هایشان را فراموش می کنند. می دانید آدم نمی تواند مثل کامپیوتر باشد و بعد از دیلیت کردن مطمئن باشد که دیگر فایل حذف شده باز نخواهد گشت و البته امروزه دیگر نباید به فایل های حذف شده هم اطمینان کرد که میشود با ترفند های مختلف برگردانده شوند. دارم فکر میکنم و میبینم من نمی توانم این ادم ها را از زندگی حذف کنم و بعد فراموش کنم. زندگی من آپشن های اندکی دارد که تعدادشان خیلی انگشت شمار هست یعنی خیلی ها!

دارم فکر میکنم به کارهایی که باید انجام دهم و به برنامه هایی که باید به انجام برسانم و باید این یک سال باقیمانده را بچسبم که دیگر نایی ندارم برای گله کردن از خودم و از زندگی ..

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۶
  • Rahena .

  • ۰ نظر
  • ۲۹ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۳۸
  • Rahena .

حال ندارم و اینقدر پر شدم از انبوه احساسات و اتفاقات و فکر ها که دارم عجیب فقط می خورم به طرز فجیعی ها ! و اضافه های این خوردن دارد میشود چربی و می افتد به جانم !

  • ۰ نظر
  • ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۸
  • Rahena .

حالم بد است این حال را یک احمق عوضی به من واگذار کرده که هیچ وقت نمی بخشمش ,کسی که بهترین دوست من بود ..

  • ۰ نظر
  • ۲۷ اسفند ۹۴ ، ۰۴:۰۴
  • Rahena .

به آرشیو بهمن نگاه میکنم ..تنبل تر از قبل شده ام . دیگر انگار نای نوشتن ندارم , قرار نبود بهمن اینگونه باشد قرار بود سراسر از احساس باشد مگر نه *بمی جان ؟

* همان بهمن شما همین بمی خودم :)

  • Rahena .

باید از یه جایی به بعد این روال مزخرف و ذلت بار زندگی را تمام کنم یعنی نباید به این حواداث به این روزمرگی ها ادامه دهم , همین ها یک روز مرا میگیرند و خفت میکنند . باید ساعات سرگرم شدنم را افزایش بدهم باید انقدر دور و برم پر باشد شلوغ باشد که یادم برود تو هم هستی تو هم بودی! باید همه چیز را فراموش کنم همه ی چیزهایی که به تو منتهی می شوند ..

  • Rahena .

باید جرعت داشته باشم .. یک روزی باید بیایی و به عشق اعتراف کنی . ان روز باید جرعت داشتم باشم که از شدت دیوانگی غرق رویاهای با تو  نشوم ..باید جرعت داشته باشم به عشقت اعتراف کنم بعد از مرگم در یکی از خواب های شبانه..

  • Rahena .

  ~ قرار نبود یکهو مریض بشوم آن هم اول مهر ! فکرشو بکن :| این حال مزخرف رو نمیزارم پای مهرماه ..میزارم پای شهریور که این حال و روز در آخرای شهریور به من منتقل شد..

اصلا هر کس و هرچیز را دوست داشته باشم آخر گندش در می آید .. مثل شهریور که دوستش داشتم ولی برای من افتضاح شد .. از اتفاقات مسخره و بد تا حال و هوای مسخره و بد! برود و دیگر نیاید .. آدم هایی که دوستشان داشتم دست کمی از پاییز نداشتند این لعنتی ها گند زدن به آن حس دوست داشتن و حیف آن احساس و دوست داشتن ها !

  • Rahena .


به یک سطح از ناامیدی که برسی می فهمی زندگی اون چیزی که فکر میکردی نیست . دیگر آن مزه ی شیرین عسل  که برای چشیدنش کلی صبر کردی را نمی دهد .دیگر بهار نشانه ی سرسبزی و طراوت نیست و دیگر زمستان با آن برف های زیاد و روز های بارانی وجود ندارد . به یک سطح از زندگی که برسی دیگر فکر نمیکنی با مرگ راحت میشوی دیگر فکر نمی کنی می توانی عاشق شوی و دوباره شروع کنی دوباره از صفر بنشینی و یک زندگی را بسازی و شکل بدهی .بعد در میان آن سطح از ناامیدی یکی می آید و می گوید" از صفر شروع کن و دوباره امیدی جدید بساز" . بعدش تو می آیی و می گویی" وقتی خودت زیر صفر باشی سخت است بیایی و از صفر شروع کنی ". خیلی سخت است  وقتی خودت ناامید باشی و  بعد حجم ناامیدی ات چندین برابر بشود . سخت است امیدی که هیچ  وقت  نداشتی را دوباره بسازی دوباره به دست آوری این بار برای اولین بار ..

  • ۶ نظر
  • ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۱
  • Rahena .

گاهی وقت ها یک آدم که سواد خواندن و نوشتن دارد  خیلی بیشتر , بهتر و خوب تر از کسی که دکتری ادبیات دارد شعر می گوید و عاشق میشود . 

لعنتی تو همه چیز می دانی جز عشق؟ جز برق نگاه عشق؟

  • ۳ نظر
  • ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۴
  • Rahena .
وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


Telegram : @rahena1 *

بایگانی