از دور قشنگین از خیلی دور قشنگین ولی نزدیک که میشیم بوی تعفن همه جا میپیچه ، و این تعفن از جسم مادی نیست که اگر بود حل میشد ولی روحتون مرده .. کاش گول این زیبایی رو نمیخوردیم و از دور به تماشاتون بسنده میکردیم و میگذشتیم.
- ۲ نظر
- ۲۲ اسفند ۰۰ ، ۱۱:۳۹
از دور قشنگین از خیلی دور قشنگین ولی نزدیک که میشیم بوی تعفن همه جا میپیچه ، و این تعفن از جسم مادی نیست که اگر بود حل میشد ولی روحتون مرده .. کاش گول این زیبایی رو نمیخوردیم و از دور به تماشاتون بسنده میکردیم و میگذشتیم.
امشب به خاطر یه حدس یا شایدم اتفاقی ناراحتم ، خدا نکنه حدسم درست باشه ، خدا نکنه. دلم نمیخواد درست باشه ولی در درغیراینصورت مجبور میشم رها کنم. خیلی چیزها رو و این اصلا باب میلم نیست. فقط حس میکنم از ناراحتی زیاد دلم میخواد بخوابم .. همین.
حالم بد بود ؛ به شدت. صبحونه خورده دیگه ناهار نخوردم ؛ خوابیدم و خوابیدم و خوابیدم. حال بدم تغییری نکرد. اتفاقاتی افتاد که موجب شد حال بدم ادامه پیدا کنه. دو ورقه از اون کپسول های سبز رنگ گرفتم . بعد خوردن دو سه لقمه از مخلفات کبه یدونه کپسول سبز رو قورت دادم. حالم تغییری کرد؟ نه. پشت سرم درد میکنه و حالت گیج و منگی دارم و کسل تر از هر زمان دیگه ای هستم..
میخواستیم بوفه رو دور بندازیم گفتم شیشهی پشتش رو بدین به من ، بابام اینقدر باهاش بازی کرد و ور رفت باهاش و منم اینقدر گفتم حواست باشه نشکنه که نصفش شکست .. قشنگ حس میکنم قلبم یه ترک بزرگ برداشته و به شدتتتتتتت ناراحتم. اینقدر از دست این مرد عصبانی شدم که نگو🤦🏻♀️
پ.ن: سر و تنت سلامت باشه مرد ، بابا.