آخ آخ با شکستن شیشه قلبم شکست..
چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۴۰۰، ۰۹:۲۱ ب.ظ
میخواستیم بوفه رو دور بندازیم گفتم شیشهی پشتش رو بدین به من ، بابام اینقدر باهاش بازی کرد و ور رفت باهاش و منم اینقدر گفتم حواست باشه نشکنه که نصفش شکست .. قشنگ حس میکنم قلبم یه ترک بزرگ برداشته و به شدتتتتتتت ناراحتم. اینقدر از دست این مرد عصبانی شدم که نگو🤦🏻♀️
پ.ن: سر و تنت سلامت باشه مرد ، بابا.
- ۰۰/۱۲/۰۴