وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

سلام خوش آمدید

گفت انتخاب با خودته! غم یا شادی؟ هر دوی اینها انتخاب تو هستند مثل ترس یا ایمان . بعدش گفت بیا برای حال و اینده ای که پیش رو داری شادی و ایمان را انتخاب کن بس نیس به اندازه ی سنت دستت را روی غم روی ترس روی نا امیدی گذاشتی؟ بیا برای اینده شادی را انتخاب کن ایمان را امید را و بعدش فکر کن به قدرتش و امید داشته باش , ایمان داشته باش , میبینی که بعدش چه طور شاد میشوی ..

دارم فکر میکنم امید را ایمان را و شادی را انتخاب کنم برای من که نتیجه ی غم , نا امیدی و ترس را دیده و ان ها را تجربه کرده بهتر است امید و ایمان و شادی را هم تجربه کند .

  • Rahena .

یادم داده بود وقتی یادت باشد خدا هست ترس معنایی ندارد . حالا من تنها کسی در این خانه هستم که تنهایی می خوابد در تاریکی مطلق ولی ته دلش می گوید میدانم هستی من به تو ایمان دارم فردا من را بیدار کن و بعدش میگیرد می خوابد عین خرس .

  • Rahena .

دوست داشتم یک کاری از دستم بربیاید و برایشان انجام دهم اما فعلا هیچ کاری از دستم بر نمی آید به معنای واقعی کلمه . جز اینکه برایتان دعا کنم کاری دیگری از دستم بر نمی آید ، اما می دانید وقتی به یک نقطه ی پایان می رسم و میدانم دیگر هیچ کاری از دستم بر نمی آید رویم را به سوی تو میگیرم و می گویم میدانی بیشتر از این نمی شود و من تمام کاری هایی که میتوانستم را انجام دادم پس بقیه و نتیجه را میسپارم به تو چون واقعا کاری از دستم بر نمی آید ولی تو .. تو را خوب میشناسم استاد تبدیل ناممکن به ممکن و استاد مهربانی و بخشندگی هستی . پس دیگر کاری ندارم و فقط همه چیز را میسپارم دست خودت -  درحالی که ته دلش از آن لبخند های زیبا میزند صحنه را ترک میکنه -

  • Rahena .

مسخره ترین چیز اینکه هر چی درمورد من میگن , هر قضاوتی درسته ..

  • Rahena .

من آدم شجاعی نیستم! فقط گاهی سعی میکنم نترسم چون حوصلش رو ندارم پس سعی میکنم شجاع باشم ولی اگه بخوام روراست باشم من میترسم ولی به روی خودم نمیارم .

  • Rahena .

بهم میگه صبر کن هر اتفاقی میافته منتهی به وقتش , به زمانش. نگاش میکنم میگم میدونی اگه زمانش وقتی باشه که عددهای سن من دارن با هم مسابقه ی دو میزارن که تندتر برن بالا چی میشه؟ نگام میکنه بدون اینکه چیزی بگه . گفتم اونوقت من ممکنه چند روز بعدش , چند روز بعد از دیدنش دیگه نباشم . یعنی عمرم تموم بشه . اینا رو میدونی؟ زندگی من یه تراژدی غمگین نیس که کلی ببیننده داشته باشه و بعد پایان فیلم یادت بیفته هی این فیلم بود و تموم شد! من نمی خوام بعد از دیدنش بمیرم نمی خواهم به یه تراژدی مسخره تبدیل بشم . نسیمی که به صورتم خورد و باعث شد یه خیسی سرد رو احساس کنم و بعدش یه رد سنگین نگاه رو خیسی صورتم . یه نگاه زل زده . ادامه ش گفتم میدونی ولی به طرز مسخره ای داستانم داره شبیه فیلما میشه در صورتی که واقعا فیلم نیس لعنتی . انگار که منتظر باشی یه نفر بهت یه چیزی بگه و بعدش به بهانه ی اون بزنی زیر گریه و برای خودت غم درست کنی منتظر لباش بودم که باز بشن و ببینم اون کلمات رو چه طور ردیف میکنه . لباش رو تکون داد و صداش تو گوشام پیچید . تو همیشه عاشق پایان های غمگین و تراژدی بودی و خب حس نمیکنم اینکه آدما به هرچیزی که دوس دارن برسن تو این مورد به نفع تو باشه . تو باید انتخاب کنی کاری که همه تو هر مرحله از زندگی انجام میدن و بقیه اتفاقات طبق اون انتخاب ها پیش میره . میدونین وقتی به یه ادم میگن مثل مجسمه شدی یعنی چی؟ من به یه مجسمه تبدیل شدم کسی که نه تونست جوابی بده نه تونست گریه که و نه تونست پلکی بزنه ..

*فعلا یه مدت زمان بهت داده شده که انتخاب کنی و بهت راهنمایی هم میشه اما در آینده پس صبر کن .

+یاد حرف م-ر افتادم میگفت عشق یعنی نرسیدن . اما عشق باید دو طرفه باشه که نرسیدنش معنا پیدا کنه حداقل ..

  • Rahena .

وقتی میگه مال بد بیخ ریش صاحبش و بهم نگاه میکنه و از خوشحالی میخنده دوس دارم اینقدر بوسش کنم که تموم بشه از بس قشنگ میخنده :)

* آره ..بابا من بیخ ریش خودت میمونم و میدونم از اینکه یه روزی من برم از پیشت چقدر ناراحت میشی چون تو هنوز باور نکردی که من بزرگ شدم چه برسه به این فکر کنی قرار یه روزی برم از پیشت :دی

  • Rahena .

اگه قرار باشه یه روزی یک تتو داشته باشم دوس دارم این روز رو تتو کنم , مثل تو ..

8 / 4 / 2012

  • Rahena .

حالا دیگه سرنوشت رو باور دارم اما ما هنوزم باید انتخاب هایی بکنیم.

در کنار سرنوشت , عشق ما مقدر شده س  اما بهم زدنمون ; یک انتخاب و مسئولیته

*لعنتی چرا من سندروم نقش دوم دارم؟ چرا دوس داشتم هیون سو عاشق تو بشه آقای پارک؟ چرا عشق با تلاش به دست نمیاد ؟

Temperature of Love - EP40

  • Rahena .

روشنایی دوباره از راه میرسه

هیچ تاریکی , هیچ فصلی , تا ابد باقی نمیمونه

شاید این ها شکوفه های گیلاس باشند و

این زمستان به پایان میرسه .

#Spring Day - BTS

  • Rahena .
وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


Telegram : @rahena1 *

بایگانی