وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

سلام خوش آمدید

  • Rahena .

سال هزار و سیصد و هفتاد و هشت به دنیا آمده ام ،  وبلاگم امروز هزار و سیصد و هفتاد و هشتمین روزش را سپری میکند . و خب این برای اولین بار است که یک وبلاگ را برای مدت طولانی نگه داشته ام .  

  • Rahena .

شاید مسخره و خنده دار به نظر برسه ولی یادم میاد به خاطر همین اعتراف عمیق و ساده نشستم کل سریال رو دیدم ، گرچه موضوعش تا حدودی جدید بود ولی خب میشه گفت بد نبود :)

وویونگ : منم مثل تو نمیتونم بیشتر از دو تا شات سوجو بزنم

می ره : جدا؟ نمیدونستم

وویونگ : خیلی چیزا هست که تو نمیدونی, از شکم خوک خوشم نمیاد, سریع سرما میخورم, از درس خوندن بدم میاد و از تو خوشم میاد.

MyIdIsGangnamBeauty#

  • Rahena .

خیلی خب مثل اینکه باید یکم فاصله بگیرم ، باید چند وقتی رو دور از این فضا بگذرونم . چند وقت دیگه بیست سالم میشه و من هنوزم مثل یه بچه ی سه ساله کلی سوال بی جواب دارم ؛ درمورد خودم و صدالبته بازم خودم و دنیا. باید دور شم ...

* برای ثبت آرشیو ماهانه تا حد امکان پست میزارم .

  • Rahena .

صدام زد ، گفت گلی اگه خسته ای میتونی استراحت کنی ، امروز جمعه س استراحت کن ، ازش تشکر کردم و گفتم یک ساعت و خرده ای خوابیدم و فکر میکنم کافی باشه . اما اون نمیدونه چیزی که تو ذهنم تکرار میشه اینه " دختر بسه ، تو یه عمره که داری استراحت میکنی .. بسه ، اینبار به خاطر بابات دیگه بس کن "

  • Rahena .

اینجا احساس راحتی میکنم و دوس دارم تا میشه بنویسم ، از همه چی حتی از ترک دیوار . ولی خب چرا نمینویسم؟! 

  • Rahena .

خوابیدم ، کابوس دیدم ، بیدار شدم فکر کردم زمان الان ساعت ها جلوتر از انتظار منه ، حس کردم نهایت خوابیدن رو گذروندم ولی دیدم فقط بیست دقیقه گذشته ، دوباره خوابیدم اما اینبار از هجوم کابوس های وحشتناکی که فقط تو خواب میتونن من رو گیر بیارن بیدار شدم. سرد بود ؛ همه جا سرد بود درحالی که بغل بخاری با یک پتوی سرکشیده خوابیده بودم . بیدار شدم و فکر کردم ، فکر کردم . کاری که بیشترین انرژی ممکن رو ازم میگیره همین حجم از فکر های پوچ و تباهیه . مامان صدام زد ، که بیا پایین ، بیا پیش ما . صدای بابا اومد ؛ یکی از چندین صفت های شیرینی که هر پدری در وصف دخترش میگه رو به زبون آورد ، شنیدم اما نشنیدمش . گوشام صوت صداش رو شنیدن اما یادم نیست چی گفته بود . شاید گفته گلِ بابا ، شاید گفته ناز گل بابا . صدای بابا تو سرمه اما واج ها به صورت نامفهوم هستن ، مثل یک کلمه که به زبان فرانسویه و تو اون رو شنیدی ولی معنیش رو نمی دونی . 

  • Rahena .

چه طوریاس که دستام گرمه ، گرم ِ گرم اما از درون سردمه؟! دائما در حال لرزیدنم و سردمه اما وقتی یکی دستام رو میگیره بهم میگه چقدر گرمی ، و خب باورش نمیشه با وجود دستای گرم من همیشه سردمه . 

  • Rahena .

  • Rahena .

فی الواقع  ما وقت زیادی نداریم در عین اینکه زمان زیادی داریم . یاشایدم در عین اینکه زمان زیادی داریم ولی وقت زیادی نداریم . هر دو جمله یکی هستن و فقط جابه جایی صورت گرفته ، بهش فکر کنید چیزی که میگم پارادوکس دردناکیه و واقعیه .

  • Rahena .
وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


Telegram : @rahena1 *

بایگانی