وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

سلام خوش آمدید

وقتی صدام کرد گم شدم ، تو خودم گم شدم

چهارشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۷، ۰۴:۴۹ ب.ظ

خوابیدم ، کابوس دیدم ، بیدار شدم فکر کردم زمان الان ساعت ها جلوتر از انتظار منه ، حس کردم نهایت خوابیدن رو گذروندم ولی دیدم فقط بیست دقیقه گذشته ، دوباره خوابیدم اما اینبار از هجوم کابوس های وحشتناکی که فقط تو خواب میتونن من رو گیر بیارن بیدار شدم. سرد بود ؛ همه جا سرد بود درحالی که بغل بخاری با یک پتوی سرکشیده خوابیده بودم . بیدار شدم و فکر کردم ، فکر کردم . کاری که بیشترین انرژی ممکن رو ازم میگیره همین حجم از فکر های پوچ و تباهیه . مامان صدام زد ، که بیا پایین ، بیا پیش ما . صدای بابا اومد ؛ یکی از چندین صفت های شیرینی که هر پدری در وصف دخترش میگه رو به زبون آورد ، شنیدم اما نشنیدمش . گوشام صوت صداش رو شنیدن اما یادم نیست چی گفته بود . شاید گفته گلِ بابا ، شاید گفته ناز گل بابا . صدای بابا تو سرمه اما واج ها به صورت نامفهوم هستن ، مثل یک کلمه که به زبان فرانسویه و تو اون رو شنیدی ولی معنیش رو نمی دونی . 

  • Rahena .

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


Telegram : @rahena1 *

بایگانی