- ۰ نظر
- ۱۰ دی ۹۸ ، ۰۷:۵۷
اهنگ hello از بانو Adele درحال پخشه ، به کاور اهنگ نگاه میکنم با یه فونت که چشمم رو گرفته نوشته " نگران باش ، حل نمیشه " اولش خوندم نگران نباش حل میشه ؛ بعدش خوندم نگران نباش حل نمیشه ؛ آخرین دفعه درست خوندم [نگران باش ، حل نمیشه ] حالا دارم فکر میکنم که چقدر خیلی وقت ها جای این جمله تو زندگیم خالی بوده ، چقدر باید این جمله رو با خودم تکرار میکردم و میگفتم نگران باش دختر ، نگران باش چون خیلی بده ، چون ممکنه حل نشه . خیلی خوبه تو بیست سالگی دارم درک میکنم یه سری چیزهایی که ممکن بود اصلا وقت نشه بعدا درک کنم .
یه چند روزیه که کلا از لحاظ روحی آشفته بودم و دلیلش؟ دلیلش مشخص نبود ، شاید هم مشخص بود ولی دلیل اصلی این غم نبود . دیشب فهمیدم دلیلش چیه و حداقلش این بود که به خودم گفتم میدونی که میگذره؟ پس بابد صبر کنی ؛ راه حل خاص دیگه ای وجود نداره دختر . امروز هم مامان فهمید ناراحتم ، چه طور؟ از قیافه م ، از سکوتم ولی مامان دلیل این بی ثباتی که ممکنه حتی فراتر از این هورمون های مسخره رفته باشه رو نمیدونه . منم نمیدونم .
* بهش میگن pms ولی من میگم درسته پیش از واقعه س اما بعدش هم هست ، بعدترش هم هست . خودش به تنهایی یه واقعه ی جداست و درد تحمل کردنش جداست .
• به طرز عجیبی افسار همه چیز دستته و دستت نیست . به طرز عجیبی هر اتفاقی میتونه تقصیر خودت باشه میتونه نباشه . به طرز عجیبی میتونی هم موقعیت رو درست کنی هم میتونی دست نخورده نگهش داری . به طرز عجیبی از این همه اختیار نامحدود محدود میترسم . میخواین عمق ماجرا رو درک کنید؟! یاد اینترنت نامحدود محدود مخابرات بیفتین ؛ البته اگه بشناسین .
• دارم یه سریال خیلی قشنگ رو میبینم ، سریال آبکی نیست ؛ یعنی نمیشه بعد از اولین قسمتش کل داستان رو حدس زد ، قشنگه و باید خیلی صبور باشید و آرام . چون هرکسی نمیتونه نگاش کنه ، ممکنه همه کسی جذبش نشه . داستانش در مورد یه زنه که تو یه شرکت کار میکنه و شوهرش رئیسشه ، این زن زندگی خوب و آرومی داره و ماجرا از وقتی شروع میشه که یه پیام با این عنوان براش فرستاده میشه " شوهرت با یکی از اعضای تیمت رابطه داره.. " داستان کشمکش بین اعتقادی که قبلا داشته و اتفاقاتی که اعتفاداتش رو میتونه زیر سوال ببره .. ظن و گمان های بی پایان ، تکه های پازلی که ما با کمک اون زن کنار هم میچینیم و آخر سر میبینم اره البته که میشه دو تا تکه پازل بهم بخورن ولی حتی میشه اون شکلی که باید رو تشکیل ندن و عوضی باشن . خیلی وقت بود بهت زده نشده بود با یه سریال ، فحش ندادم ، گریه نکردم ، پشت سرهم از دیالوگاش اسکرین نگرفتم . قشنگه . دوسش دارم . لجمو درمیاره . کفریم میکنه . اما "از نظر من قشنگه " و دوسش دارم و صد هزاران البته که امان از موسیقی متنش که بینهایت دلرباس ، به وقته و خیلی خوب با همه چیز مچ شده :))
vip - 2019 / Episode11 *
برگه های پاره شده دفتر خاطرات "ط" را که دیدم فکر کردم چقدر خاطرات ِ دفتری قشنگ است و یکهو دلم تنگ شد . فکر میکنم بهتر است پناه ببرم به دوران خاطره نویسی یا همان روزانه نویسی های دفتری آن وقت ها ..
خیلی چیزها هست که نمیشه اینجا نوشت . خیلی وقت ها خودم رو سانسور میکنم و حالا میبینم من پر شدم و مکانی برای تخلیه وجود نداره . واقعا که نوشتن روی کاغذ به آدم آرامش میده ..
بیست سال و اندی سن دارم و در تمام این بیست سال و اندی برف ندیده ام ، باورتان میشود؟! نمیشود؟ خب اجازه بدهید واضح تر بگویم ، در تمام این سالها بارش برف را ندیده ام . این جمله بهتر است . فاصله خانه ی من تا مرکز استان ۹۸ کیلومتر یا شایدم ۸۹ کیلومتر است . ولی هیچگاه برف تازه را ندیده ام . ان چند باری هم که برف دیدم ، ته مانده های چند روز قبل بوده و بگذارید بگویم اخرین باری هم که برف مانده دیدم سال ۹۵ یا ۹۶ بوده . حالا اما هنوز هم برفی نباریده ولی "ف" میگوید هوا هوای باریدن برف است و من دلم را خوش کردم که حداکثر تا دوشنبه که اینجا هستم برف ببارد بلکه امیدی که سالها او را در قلبم کاشتم بالاخره فرصت جوانه زدن و سر از خاک بیرون اوردن پیدا کرده باشد و همین بذر امید زیبا قلبم را آرام آرام و اندک اندک گرم میکند .
• یه جایی تو قلبتون ، اونجا که خاکش معمولیه و حتی زیادم لازم نیست مرغوب باشه ؛ امیدهاتون رو بکارین . یه روزی ، یه جایی به یه شکلی حتما بذرشون سر از خاک بیرون میاره ؛ حتما . فقط باید خوب نگهش دارین و گاهی یادش کنید ، برین سر مزرعه ی امیدتون و باهاش حرف بزنید ، بگین که منتطرین ؛ بگین یه روزی میدونم که نوبت جوانه زدن تو هم میرسه و بعدش با یه لبخند قشنگ دلش رو گرم کنید ، اره دل امیدتون رو گرم کنید . میدونین چرا؟! چون یه زمانی که امید های عزیزتون رو به هر دلیلی با بذر ناامیدی قاطی کردین و دور انداختین ، بعد سالها یه جای دیگه بعد از مدت ها کشمکش بین امید و ناامیدی ، بذرهای امید رشد کردن و برآورده شدند و رمق شما ، عشق شما ، علاقه تون و شوقتون رو چون با همون بذرهای ناامیدی انداختین دور ، دیگه هیچ وقت به قشنگی قبلا از جوانه زدن امیدتون خوشحال نشدین . نمونه ش عین وقتی که یه آرزو بعد مدت ها برآورده میشه و شما میگین" الان که دیگه از وقتش رفته و شوقی ندارم ، جوونه زدن یا نزدن / برآورده شدن یا نشدن دیگه برام مهم نیست." میدونین فرق بذر امید با بقیه ی بذرها چیه؟ اینکه بذر امید فقط بذر یه چیزه ولی موقع جوونه زدن میتونه به هرچیزی تبدیل بشه ، اما بذرهای دیگه هرچیزی که کاشتین همون رو درو میکنید .