تصدقت ..
دوشنبه, ۹ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۲۷ ق.ظ
دوست داشتم باشی و بنویسم تصدقت ، بودنت برایم زندگی را شیرین میکند. ولی نیستی و زندگی مزهی لجن میدهد. دوست داشتم دستت را بگیرم و کل دانشکده را با تو قدم بزنم، بهت گفته بودم دوست دارم به تو یک گلدان شمعدانی بدهم که هر وقت دلتنگ شدی او را ببویی و یاد مرا ؛ بودنم را حس کنی؟ تصدقت .. زندگی سخت و نچسب است ولی بودنت قلبم را روشن و دلگرم میکند ولی ..ولی هنوزم نمیدانم کجای این کهکشان به انتظار نشسته ای ..
- ۰۱/۰۸/۰۹
هق :"
به به به به، قالب جدید مبااارک باشه :)))))
قبلیه هم قشنگ بودش و دوستش داشتم من، این هم قشنگه.