وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

سلام خوش آمدید

این نیز میگذرد

چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۸، ۰۶:۴۲ ب.ظ

همیشه یه قدم عقب بودم ؛ یه قدم از تجزیه و تحلیل و واکنش نشون دادن به حوادث عقب بودم . به وقت عزاداری یه قدم عقب بودم ، به وقت شادی یه قدم عقب بودم ، به وقت غم یه قدم عقب بودم ، به وقت دلتنگی یه قدم عقب بودم ، به وقت ناراحتی یه قدم عقب بودم . الانم عقبم . الان به وقت گریه خیلی عقبم . حالا که باید از شدت سختی و درد و هزار کوفت و زهر مار گریه کنم عقبم . حالا نشستم و به این فکر میکنم از کی اینقدر بی حال شدم که حتی نمیتونم گریه کنم . از درد شکم کنار بخاری خوابم برده بود و ویزیت دکتر رو پیچوندم . از درد اینکه تنها بودن و ضعیف بودن رو واقعا احساس میکنم ناراحتم . قبول میکنم "زن" تو جامعه ی ما خیلی "ضعیف شده" ؛ از محدودیت هایی که هیچ وقت قرار نیست قویش کنن بلکه ضعیف ترش میکنن. این جمله اخر ربطه ش به متن رو فقط خودم میدونم و بماند و بماند .. 

  • Rahena .

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


Telegram : @rahena1 *

بایگانی