وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

سلام خوش آمدید

میدونی که بهت باور دارم و مطمئنم ..

شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۸، ۰۷:۳۴ ب.ظ

خدایا دلم بی قراره ، میترسم ،پناه میبرم به مهر بی پایانت ؛ به خیر بگذرون .. خدایا میدونی که بهت ایمان و امید دارم و حتی مطمئنم بهت، میدونی که دلشوره به این معنی نیست که بهت ایمان ندارم نه این فقط یه مکانیسمه و یه قسمتی ازش دست من نیست.

• دکمه ی انتشار رو زدم و صفحه رو بستم ، بعد از چند ساعت مامان صدام زد ؛ گفت میخواد یه خبر خوب بهم بده ، با لبخند قشنگش بهم نگاه کرد و گفت دکتر سی تی اسکن و جواب ازمایش های بابا رو دیده و گفته خداروشکر حالش خوبه و جای نگرانی نیست ولی برای قرص و دارو باید بره پیش متخصص . دلم آروم گرفت ، با صدای آروم که از خوشحالی ناشی از ایمان می اومد گفتم: خداروشکر ، خداروصد هزار مرتبه شکر .. و الان دارم فکر میکنم اعتماد ، ایمان و امید به خدا مزه ش شیرینه ، شیرین تر از عسل و البته که شیرینیش هیچ وقت دلت رو نمیزنه ..  در رابطه با چند خط بالاتر؛ اینو قرار بود ساعت یک و نیم بعد از ظهر ثبت کنم ولی انگار ذخیره شده اما پست نشده ..

  • Rahena .

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


Telegram : @rahena1 *

بایگانی