میدونی که بهت باور دارم و مطمئنم ..
خدایا دلم بی قراره ، میترسم ،پناه میبرم به مهر بی پایانت ؛ به خیر بگذرون .. خدایا میدونی که بهت ایمان و امید دارم و حتی مطمئنم بهت، میدونی که دلشوره به این معنی نیست که بهت ایمان ندارم نه این فقط یه مکانیسمه و یه قسمتی ازش دست من نیست.
• دکمه ی انتشار رو زدم و صفحه رو بستم ، بعد از چند ساعت مامان صدام زد ؛ گفت میخواد یه خبر خوب بهم بده ، با لبخند قشنگش بهم نگاه کرد و گفت دکتر سی تی اسکن و جواب ازمایش های بابا رو دیده و گفته خداروشکر حالش خوبه و جای نگرانی نیست ولی برای قرص و دارو باید بره پیش متخصص . دلم آروم گرفت ، با صدای آروم که از خوشحالی ناشی از ایمان می اومد گفتم: خداروشکر ، خداروصد هزار مرتبه شکر .. و الان دارم فکر میکنم اعتماد ، ایمان و امید به خدا مزه ش شیرینه ، شیرین تر از عسل و البته که شیرینیش هیچ وقت دلت رو نمیزنه .. در رابطه با چند خط بالاتر؛ اینو قرار بود ساعت یک و نیم بعد از ظهر ثبت کنم ولی انگار ذخیره شده اما پست نشده ..
- ۹۸/۰۴/۰۱