وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

سلام خوش آمدید

برای بابا ، بزرگ مردی به عظمت اقیانوس (۲)

دوشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۷، ۰۱:۴۵ ب.ظ

یه زمان هایی که مامان خونه نیست ، یا مثلا اون موقع ها که سرکار بود ، من به جای اون غذا رو برای بابا آماده میکردم - همون به قول خودمونی زیر غذا رو گرم میکردم - میدونید هر بار که من بشقاب غذاش رو پر میکردم اون نصف غذا رو خالی میکرد ، بهش میگفتم بابا غذا هست همش رو بخور ، میگفت نه ، مامانت که میاد گرسنش میشه دوست داره یه چیزی بخوره تا وقتی که شام درست کنه. میدونید توی اون چند سال که من همیشه این کارو تکرار میکردم هیچ وقت نشد که این حرف رو نزنه .. من اونو میفهمم . اون از یه دوران خاص اومده . مردی که چند سال یه بار برای خودش کفش و پیراهن و شلوار میخره ولی حواسش به لباس های ما هست ، کسی که بهترین گوشت ها رو به بچه هاش میده و خودش هیچ چشم داشتی نداره . مردی که همیشه بخشنده بوده ، همیشه بزرگ بوده ، میخوام بهتون بگم اون پدرمه . بابامه. و صدالبته که میدونم این خصوصیت تو وجود همه ی بابا ها هست :)

  • Rahena .

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


Telegram : @rahena1 *

بایگانی