وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

سلام خوش آمدید

ســارانـــگـ ـهیو

دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۰۲ ب.ظ

مثل وقتی که لحظه ی آخر بهت میگه عاشقتم و ازت میپرسه که آخرین امید زندگیش اینه حسی که بهت داره رو تو هم به اون داشته باشی , ازت میخواد بهش جواب بدی که تو هم عاشقشی . ازت یه طناب به ظاهر نازک ولی قدرتمند می خواد ولی تو میمونی جوابش رو چی بدی . تو میمونی و اینده ای مبهم که یا میتونه قشنگ باشه یا ترسناک . بهم میگه وقت زیادی نداره پس تو هم وقت زیادی برای جواب دادن نداری. فکر میکنی به اینکه در ازای عشقش قراره چه چیزایی رو به دست بیاری و چه چیزایی رو قراره از دست بدی. بعدش میبینی نمیشه چرتکه انداخت چون احساسات و عواطف عدد نیستن که حساب بشن و سود و منفعت رو واردشون کرد . نگاش میکنی . نگاش میکنی. تو میدونی حال دلت چیه . قلبت چی میگه ولی نا نداری برای پاسخ دادن پس .. چی کار باید کرد؟ اگه انتخابش کنی باید تا تهش بری . تا آخر زندگیت باید باهاش باشی . و اگر انتخابش نکنی باید با حسرتش تا آخر دنیا زندگی کنی . برای یه آدم عادی انتخاب راحته ولی برای من نه. من میدونم چی میخوام و میدونم قلبم چی میگه ولی چرا نه؟! چرا نمیشه؟! چرا  جسمم روحمم رو یاری نمیکنه که زبون باز کنم و بگم قبوله بگم منم حس تو رو دارم و شایدم کمی بیشتر . چرا جسمم سعی میکنه خودشو پنهان کنه؟ تا کی قراره خواسته هام فقط در حد خواسته بمونن ولاغیر؟

*بلندشو .. ایــرونــا یـپـو .. ایــرونــا

  • Rahena .

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


Telegram : @rahena1 *

بایگانی