وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

سلام خوش آمدید

اگر تو من را نا امید کردی چه؟

چهارشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ب.ظ

ابتدای راه هستم ولی ناامید از بقیه ی راه از احساسات آبکی که دارند رو به شوری میروند و دیگر دارند گندش را در می آورند. از حس های متناقضی که در من به وجود می آید . من نمی توانم از هجوم این ارتش مقتدر احساسات مزخرف بربیایم , من یک نفرهستم که بلد نیست بجنگد ولی دارد در میان هزاران نفر رجز خوانی میکند ! رجز خوانی که خودش هم می داند اصلا واقعیت ندارد و حتی توان اینکه دل من را گرم کند! مامان می گفت آدم ها با امید زنده اند و نا امیدی بزرگترین گناه است . با خودم گفتم الان دیگر خدا به گناهای دیگر کاری ندارد و می آید فقط یقه ی من را بابت این گناه بزرگ میگیرد؟ قبلتر ها به دبیر دین و زندگی گفته بودم باشد قبول اینکه میگویید ناامید شدن از خدا گناه است درست ولی اگر خدا خودش مارا ناامید کرد چه؟ تکلیف چیست؟ یادم می آید در جواب گفت: استغفرالله.. و خب بقیه اش دیگر یادم نماند چون میدانم جواب او من را قانع نکرد . این سوال را از مامان هم پرسیدم مامان خندید و گفت واقعا تکلیف چیست اگر این طور باشد؟ 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


Telegram : @rahena1 *

بایگانی