وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

سلام خوش آمدید

یادت می آید قبل تر ها تو را احمقی خوانده بودم که سرش مدام در کتاب و درس بوده و نمی فهمد عشق چیست؟ یادت می آید بازوانم را محکم گرفتی طوری که اثر انگشت هایت روی آن ها معلوم بود ,یادت می آید بلافاصه بلند شدی و در چشم هایم زل زدی و گفتی:" من عشق را در نگاهای یواشکی تو در تظاهر کردن به ندیدن من , در لحظه هایی که دستانت می لرزید وقتی که من را میدیدی,  زمانی که سرت را پایین میگرفتی , وقتی تمام سعیت را کردی در چشم هایم زل بزنی و نتوانستی , وقتی جلوی چشم های من افتادی , وقتی از کنار من رد شدی و .. من عشق را در این ها میدیدم و واقعا برایت کافی نیست؟ یا باز هم از احساسات مخفیانه ام در شب های رویایی شهریور بگویم؟تو از عشق چه میدانی؟ تو هیچ وقت نفهمیدی من در آخرین روزهای مرداد به تو فکر میکردم زمانی قبل از گم شدن تو در تاریکی , وقتی که چشم هایمان به هم در یک نقطه در یک سو برخورد کرد. تو از حس های پنهان چیزی میدانی اصلا چیزی میفهمی؟"

  • Rahena .

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


Telegram : @rahena1 *

بایگانی