وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

سلام خوش آمدید

سیاه تر از سیاهی ام ..

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۲ ق.ظ

یه جایی از زندگی خیلی تو رو خسته میکنه ,  اونقدر تو رو خسته میکنه که شاید اون لحظه مرگ خودتو آرزو کنی . مادر میگه . از بچگی های من از اینکه چقدر خوب بودم.
_ همه ی ما بچگی هامون معصوم بودیم کسی منکر این قضیه" خوب بودن " نشود _ مادر میگوید خیلی وقت پیش ها آن وقتی که سن من دو رقمی نشده بود , یک بار به من گفته بود که به جای من و بابا نماز بخون و من هم می خواندم مامان می گفت ما به نماز تو اطمینان داشتیم و دیگر نماز نمی خواندیم . مامان می گوید بچگی هایت سه آرزو میکردی " خدایا پول بده ماشین بده خونه بده " و هرسه برآورده شد. دلم می خواست از عمق وجودش گریه کند قلبم می خواست به احترام آن لحظه ها ثانیه ای توقف کند. ادم وقتی یاد معصومیت خود یاد پاکی خودش می افتد خب گریه اش میگیرد ..الان من یک آدمی هستم  که سر تا پا خطا کرده ام . اینکه چه طور شد مامان این را برای من تعریف کرده بر میگردد به امشب وقتی که بابا بعد از اذان بدون اینکه لب را باز کند نماز را خواند و مامان بعد از افطار نمی توانست نماز را بخواند به بابا گفت به جایم نماز بخون و بعدش این قضیه را برایم تعریف کرد و ای کاش نمی گفت.

* خدایا به خودت قسم که دلتنگتم که دوباره می خواهمت با تمام وجود و بدون هیچ چیزی هیچ قیدی , بدون هیچ دلیل. دیگر برای داشتنت دلیل نمی گذارم قول میدهم قول میدهم ..

منتظرتم که بیایی و دستم را بگیری .. خیلی وقته که منتظرتم ..

نظرات (۱)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


Telegram : @rahena1 *

بایگانی