وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

سلام خوش آمدید

۲۰ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

اهنگ  hello از بانو Adele درحال پخشه ، به کاور اهنگ نگاه میکنم با یه فونت که چشمم رو گرفته نوشته " نگران باش ، حل نمیشه " اولش خوندم نگران نباش حل میشه ؛ بعدش خوندم نگران نباش حل نمیشه ؛ آخرین دفعه درست خوندم [نگران باش ، حل نمیشه ] حالا دارم فکر میکنم که چقدر خیلی وقت ها جای این جمله تو زندگیم خالی بوده ، چقدر باید این جمله رو با خودم تکرار میکردم و میگفتم نگران باش دختر ، نگران باش چون خیلی بده ، چون ممکنه حل نشه . خیلی خوبه تو بیست سالگی دارم درک میکنم یه سری چیزهایی که ممکن بود اصلا وقت نشه بعدا درک کنم .

  • Rahena .
  • Rahena .

یه چند روزیه که کلا از لحاظ روحی آشفته بودم و دلیلش؟ دلیلش مشخص نبود ، شاید هم مشخص بود ولی دلیل اصلی این غم نبود . دیشب فهمیدم دلیلش چیه و حداقلش این بود که به خودم گفتم میدونی که میگذره؟ پس بابد صبر کنی ؛ راه حل خاص دیگه ای وجود نداره دختر . امروز هم مامان فهمید ناراحتم ، چه طور؟ از قیافه م ، از سکوتم ولی مامان دلیل این بی ثباتی که ممکنه حتی فراتر از این هورمون های مسخره رفته باشه رو نمیدونه . منم نمیدونم .

* بهش میگن pms ولی من میگم درسته پیش از واقعه س اما بعدش هم هست ، بعدترش هم هست . خودش به تنهایی یه واقعه ی جداست و درد تحمل کردنش جداست . 

  • Rahena .

• به طرز عجیبی افسار همه چیز دستته و دستت نیست . به طرز عجیبی هر اتفاقی میتونه تقصیر خودت باشه میتونه نباشه . به طرز عجیبی میتونی هم موقعیت رو درست کنی هم میتونی دست نخورده نگهش داری . به طرز عجیبی از این همه اختیار نامحدود محدود میترسم . میخواین عمق ماجرا رو درک کنید؟! یاد اینترنت نامحدود محدود  مخابرات بیفتین ؛ البته اگه بشناسین . 

• دارم یه سریال خیلی قشنگ رو میبینم ، سریال آبکی نیست ؛ یعنی نمیشه بعد از اولین قسمتش کل داستان رو حدس زد ، قشنگه و باید خیلی صبور باشید و آرام . چون هرکسی نمیتونه نگاش کنه ، ممکنه همه کسی جذبش نشه . داستانش در مورد یه زنه که تو یه شرکت کار میکنه و شوهرش رئیسشه ، این زن زندگی خوب و آرومی داره و ماجرا از وقتی شروع میشه که یه پیام با این عنوان براش فرستاده میشه " شوهرت با یکی از اعضای تیمت رابطه داره.. " داستان کشمکش بین اعتقادی که قبلا داشته و اتفاقاتی که اعتفاداتش رو میتونه زیر سوال ببره .. ظن و گمان های بی پایان ، تکه های پازلی که ما با کمک اون زن کنار هم میچینیم و آخر سر میبینم اره البته که میشه دو تا تکه پازل بهم بخورن ولی حتی میشه اون شکلی که باید رو تشکیل ندن و عوضی باشن‌ . خیلی وقت بود بهت زده نشده بود با یه سریال ، فحش ندادم ، گریه نکردم ، پشت سرهم از دیالوگاش اسکرین نگرفتم . قشنگه . دوسش دارم . لجمو درمیاره . کفریم میکنه . اما "از نظر من قشنگه " و دوسش دارم و صد هزاران البته که امان از موسیقی متنش که بینهایت دلرباس ، به وقته  و خیلی خوب با همه چیز مچ شده :))

 

vip - 2019 / Episode11 * 

  • Rahena .

  • Rahena .

برگه های پاره شده دفتر خاطرات "ط" را که دیدم فکر کردم چقدر خاطرات ِ دفتری قشنگ است و یکهو دلم تنگ شد . فکر میکنم بهتر است پناه ببرم به دوران خاطره نویسی یا همان روزانه نویسی های  دفتری آن وقت ها ..

خیلی چیزها هست که نمیشه اینجا نوشت . خیلی وقت ها خودم رو سانسور میکنم و حالا میبینم من پر شدم و مکانی برای تخلیه وجود نداره . واقعا که نوشتن روی کاغذ به آدم آرامش میده ..

  • Rahena .

  • Rahena .

  • Rahena .

بیست سال و اندی سن دارم و در تمام این بیست سال و اندی برف ندیده ام ، باورتان میشود؟! نمیشود؟ خب اجازه بدهید واضح تر بگویم ، در تمام این سالها بارش برف را ندیده ام . این جمله بهتر است . فاصله خانه ی من تا مرکز استان ۹۸ کیلومتر یا شایدم ۸۹ کیلومتر است . ولی هیچگاه برف تازه را ندیده ام . ان چند باری هم که برف دیدم ، ته مانده های چند روز قبل بوده و بگذارید بگویم اخرین باری هم که برف مانده دیدم سال ۹۵ یا ۹۶ بوده . حالا اما هنوز هم برفی نباریده ولی "ف" میگوید هوا هوای باریدن برف است و من دلم را خوش کردم که حداکثر تا دوشنبه که اینجا هستم برف ببارد بلکه امیدی که سالها او را در قلبم کاشتم بالاخره فرصت جوانه زدن و سر از خاک بیرون اوردن پیدا کرده باشد  و همین بذر امید زیبا قلبم را آرام آرام و اندک اندک گرم میکند .

• یه جایی تو قلبتون ، اونجا که خاکش معمولیه و حتی زیادم لازم نیست مرغوب باشه ؛ امیدهاتون رو بکارین . یه روزی ، یه جایی به یه شکلی حتما بذرشون سر از خاک بیرون میاره ؛ حتما . فقط باید خوب نگهش دارین و گاهی یادش کنید ، برین سر مزرعه ی امیدتون و باهاش حرف بزنید ، بگین که منتطرین ؛ بگین یه روزی میدونم که نوبت جوانه زدن تو هم میرسه و بعدش با یه لبخند قشنگ دلش رو گرم کنید ، اره دل امیدتون رو گرم کنید . میدونین چرا؟! چون یه زمانی که  امید های عزیزتون رو به هر دلیلی با بذر ناامیدی قاطی کردین و دور انداختین ، بعد سالها یه جای دیگه بعد از مدت ها  کشمکش بین امید و ناامیدی ، بذرهای امید رشد کردن و برآورده شدند و رمق شما ، عشق شما ، علاقه تون و شوقتون رو چون با همون بذرهای ناامیدی انداختین دور ، دیگه هیچ وقت به قشنگی قبلا از جوانه زدن امیدتون خوشحال نشدین . نمونه ش عین وقتی که یه آرزو بعد مدت ها برآورده میشه و شما میگین" الان که دیگه از وقتش رفته و شوقی ندارم ، جوونه زدن یا نزدن / برآورده شدن یا نشدن دیگه برام مهم نیست."  میدونین فرق بذر امید با بقیه ی بذرها چیه؟ اینکه بذر امید فقط بذر یه چیزه ولی موقع جوونه زدن میتونه به هرچیزی تبدیل بشه ، اما بذرهای دیگه هرچیزی که کاشتین همون رو درو میکنید . 

  • Rahena .

دیشب/ دیروز ،  یه دوست عزیزی بعد از احوالپرسی و اینکه طرف اونا هوا چه جوریه و منم گفتم که این طرفا سرده و فلان؛ بهم گفت که کلی لباس گرم بپوشم و شال گردن و کلاه فراموشم نشه. منم چشم گفتم .‌ همون دیشب بارون بارید ؛ نم نم . صبحشم بارون بارید ، اما کم بود ، شیطونه بهم گفت که هوا خوبه ؛ تو که چند روزه از اون شدت سرما و پتو پیچ اومدی بیرون و گرمت شده(!) بهتره امروز لباس بافتت رو تنت نکنی . و بزارین بگم که خودمم تنبلیم اومد البته . بعد از چند دقیقه که از خروج من از خونه گذشت بارون شدت گرفت و بارید و بارید . بعد کلاس رفتم آزمایشگاه جواب آزمایش رو بگیرم که دیدم تاریخ جوابش برای هفته ی دیگه س . بعدش بازم زیر بارون راه رفتم . سردرگم میچرخیدم ، خیس خیس شدم و یاد پیام های دیشب اون دوست عزیز افتادم ، یاد چشمی که گفتم . بعدش سرما رو با تموم وجودم حس کردم . ته گلوم که میسوخت رو هم حس کردم و به این فکر کردم چقدر باید تو حرف زدن محتاط  بشم ، چقدر باید دقت کنم چیزی که میگم رو عملی کنم . چقدر باید به چشم هایی که میگم عمل کنم . موش ابکشیده شده اومدم خونه زن دایی . لباسامو عوض کردم و کنار بخاری نشستم و همش دارم فکر میکنم که چقدر خوبه زمستون علاوه بر جسمتون روحتون رو هم گرم کنید ، حالا یا میخواد کسی باشه یا اینکه خودتون ، بالاخره حواستون باشه .

*البته خودم رو مهمون یه ساندویچ  فلافل کردم ، جاتون خالی چسبید تو این هوا :))

  • Rahena .
وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


Telegram : @rahena1 *

بایگانی