وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

مینویسم شاید برای ربع قرن باقیمانده ..

سلام خوش آمدید

*میگفت عشق اهل در بند کشیدن نیست . بزار رها باشه . رها بشه . رهای رها .

من موندم و حرفی که گفت , من اهلش نبودم , هیچ وقت اهل عشق نبودم با این که ازش حرف میزنم ولی اهلش نبودم. با این که مثل یه عاشق مینویسم اما اهلش نبودم . نگاش کردم گفتم : میدونی اهلش نیستم ؟ میدونی و داری نصیحت میکنی؟ پند میدی ؟ ریز خندید و گفت : اهلش نیستی ولی جوری مینویسی که انگار عشق از تو زاده شده . نگرد دنبالش که بسازی یدونه رو اونم با چه سختی! صبر کن براش به وقتش و ارام پیش برو . خودت رو بساز عشق سر و کلش پیدا میشه . خودت رو بساز که عشق خودش میاد . خودت رو واسه خودت بساز! نه واسه عشق! اینجوری حتی پس از اینکه عشق با شکست رو به شد تو خودتو داری! اما اگه بعد ساختن عشق شروع کنی که خودت طبق عشقی که ساختی بسازی بعد تموم شدن عشق خودتم تموم میشی دختر . خودت رو طبق چیزی که " خودت " دوس داری بساز . اما یادت باشه  بی پروا باش . عشق اهل در بند کشیدن نیست دختر ..

  • ۰ نظر
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۰۹
  • Rahena .

میگفت به اتفاق هایی که هنوز معلوم نیست تو آینده قراره رخ بده یا نه فکر نکن , اینجوری بیشتر ذهنت درگیر میشه . بزار وقتش که رسید اون موقع فکرکن بهش و تصمیم بگیر. فکر کردن به موضوعی که که معلوم نیست اتفاق می افته یا نه فقط الانتو ازت میگیره . درگیرش نشو و بزار تو زمان آینده بمونه . نرو دنبالش . بزار اون خودش بیاد . و مطمئن باش بهترین تصمیم رو میگیری . منم مطمئنم بهت و به تو ایمان دارم  :)

* اِری اسمیه که بهم داده شده :) از کلمه love  میاد . مخففش میشه L . به زبون اونا که L رو اِر تلفظ میکنن به صورت غلیـــظ (!) یه جورایی به جای الی که از همون L :| میاد میگن اِری :)) واو چقدر فلسفه ش طولانی شد ^_^ آپا رو هم میدونید دیگه یعنی بابا :دی

* تولدتم پیشاپیش مبارک :))

  • ۱ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۲۷
  • Rahena .
  • ۰ نظر
  • ۱۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۱۱
  • Rahena .

خواستم بگم دلم تنگ شده برای دو سال قبل که برای اولین بار اومدیم جمکران , برای وقتی که تو مسجد هی میچرخیدم هی دعا میکردم و نگاه میکردم به ادما برای وقتی که ذوق کرده بودم از دیدنت و به وقت همین الان حتی که چشام مثل هوای الان خیسه . به وقت حال خوش اون شب دلم برات تنگ شده . به وقت یکی شدن دعای من فقیر و مادر عزیزم به وقت حال خوب دعاش دلم برات تنگ شده. به وقت آرزوی قشنگ به وقت امید قشنگم . یادته؟ مامان گفت ان شاءالله سال دیگه موقع ثبت نام دانشگاه میای و تشکر میکنی این موقع ها . یادته چقدر خوشحال شدم چون مامانم بدون اینکه بهش بگم آرزوی صادقانه منو تو چشام خونده بود . به وقت گریه های من فقیر. به وقت الانم . به وقت دعای مامانم به وقت حیرانیم به خاطر اینکه اگه بر اساس گناهکار بودن به آدما پاداش میدادن من باید کل دنیا رو بهم میدادن . میشه کمک کنی؟ میشه فقط برای آدمای خوب نباشی؟ برای بدا هم باشی؟ ما بدا هیچکسو نداریم . حسودی میکنیم به خوبا مثل بچه ای که میبینه یه بچه ی دیگه یکی رو داره  که غذا براش بخره و خودش هیچکسو نداره . کمکم کن . دستمو بگیر چون تو دست منو محکم نگه میداری. نگاهم به دست پر از خیر و برکت توئه آقای خوبی ها :)

  • ۰ نظر
  • ۰۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۱۲
  • Rahena .

اووف چرا هر وقت مینویسم کلی غلط تایپی دارم (؟) لعنتی ..

به بزرگواری خودتون پستای پر از غلط منو ببخشید :)

پ.ن : خدای من O_O همین الانم غلط داشتم و "ر" بزرگواری رو ننوشته بودم T_T

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۳۰
  • Rahena .

نوشتم یه بار دستم خورد حذف شد . بازم نوشتم کامپیوتر خاموش شد دوباره نوشتم ذخیره کردم اما الان نیستش . ببینم نکنه حرفم  اشتباه بوده؟ به من امید نداری؟ نداری؟ دلخوری؟ عصبانی هستی؟ امروز چرا هوای اسمون اینقدر گرفته بود؟ به فاصله چند ثانیه جوابم رو گرفتم . چون من به خودم امید ندارم بهم نا امیدی؟ یعنی حسی که آدما به خودشون دارن رو تو همم نسبت به اونا داری؟ یعنی یکی اگه از خودش خوشش نیاد تو هم از اون خوشت نمیاد؟ خب اینجوری که میشیم مثل هم! باید فرق باش بین من و تو! من بدم تو خوبی! مثل من نباش . بدم میاد وقتی یکی میگه ادما خیلی ازت تاثیر مگیرن . من خوب نیستم دوس ندارم اونا هم مثل من بشن . مثل من نباش . چون با منی مثل من نباش. من می خوام شبیه تو باشم فقط اندازه یه اتم نوترون . یه ذره فقط .. دوست دارم . مثل من با خودم برخورد نکن. بهم امید داشته باش چون امیدوار باشی بهم به خودمم امیدوار میشم . دوست دارم .

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۲۲
  • Rahena .

نهایت تاسف و ناراحتی رو برای کشوری که مهمترین دغدغه ی الانش تلگرام ـه دارم . متاسفم برای سران کشورم , کسایی که نمیبینن خونشون : کشورمون " ویران شده و فقط تمام حواسشون به ترک خونه ی همسایه س و با خودشون میگن مهم نیس که خونمون ویرانه ببین خونه همسایه هم ترک داره . خودمون رو گول نزنیم .

* بیشتر از هر وقت دیگه ای دارم فکر میکنم. به همه چیز به این موضوع که وقتی توان تغییر نیس ترک کن و برو , برو , برو دختر .

"مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید. " قسمتی از آیه 97 سوره نساء

  • ۱ نظر
  • ۰۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۴۵
  • Rahena .

به به که اردیبهشت آمد و حال خوبش و خبرای های نابش :) بیخود نیست که اینقدر دوست دارم میدونی دیگه؟ . برای من خوب باش مثل حال خوبت مثل اسم معرکه ت :) من تو روزای آخر اردیبهشت متولد شدم . ماهی که همیشه برام جذاب بودی و همیشه دنبال این بودم بفهمم چرا اینقدر خوبی و دل پاک . حال خوبت از چی سرچشمه میگیره؟! از امروزت با خبرای خوب شروع کنم دیگه؟ از انتظاری که به پایان رسید از اتفاق های شیرین و جذاب؟ شروع خوبی داشتیم :) خدایا شکرت . هوای اردیبشهت رو داشته باش خدا رحمان و رحیم ^_^

  • ۰ نظر
  • ۰۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۱۴
  • Rahena .

امروز دقیقا یک ماه مانده به پایان هیجده سالگی و فکر میکنم باید به تو بگم  که دنیا عجیب رو دور تندی !

لعنتی من هنوز هضم نکردم هیجده ساله شدم حالا میشم نوزده؟

  • ۰ نظر
  • ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۲۸
  • Rahena .

+ثــابــتــــ

میگفت اگه مسیر درست رو پیش بگیری تهش من ایستادم و منتظرت میمونم تا وقتی رسیدی تو رو با تمام خستگی تو آغوش بکشم . بهم گفت مگه راه درست رو نمی دونی؟ مگه بهت نقشه ندادم؟ مگه بهت امکانات ندادم؟ تمام چیزی که خواستی برات فراهم شده برای مسیرت و حالا دارم میگم این راه رو طی کن من انتهای راه به انتظار تو هستم . نگاش کردم گفتم : میدونم . همه چیز رو میدونم ولی امید دارم؟ ندارم؟ باور دارم ؟ ندارم ؟ نمی دونم . یک چیزی کمه.. چیزی که باعث بشه من به سمتت قدم بردارم . با تمام قدرت بهم گفت من ازت نا امید نمیشم حتی اگه ازم نا امید بشی! باورت دارم برای همیشه حتی اگه خودت رو هم باور نداشته باشی. و از بابت من مطمئن باش چون یک تکه از من همیشه با توئه و قسمتی از روح من همیشه مراقب توئه. پس بلند شو چون دنیا برای کسی صبر نکرده . اگه برای تو زمان مهمه بلند شو دوس ندارم وقتی رسیدی بیشتر از خوشحالی ناراحت این باشه که چرا زودتر حرکت نکردی و زمانت رو از دست دادی. سرم رو تکون دادم و گفتم وقتی این حرف ها رو میشنوم امیدم به بیشترین حد ممکن میرسه و باور پیدا میکنم اونجا منتظر منی . پس بلند شدم و با اندک توانی که داشتم راه رفتم . با همون نگاه مهربون بهم گفت وقتی حرکت کنی جلوتر مسیرت یه جاهایی استراحت کن . مطمئن باش چیزهایی پیدا میشن که بهت کمک کنند انرژیت رو دوباره به دست بیاری. فقط نترس . هر وقت مثل الان خسته شدی یا درمونده صدام بزن . من میام همیشه میام حتی اگه بعد از هر قدمی که برداشتی منو بارها صدا زدی من میام . این منو خسته نمیکنه بلکه خوشحال ترم میکنه چون نشون میده هر لحظه بیاد منی :) بهش لبخند زدم از اون لبخند هایی که چشم هام مثل یه هلال میشن و لبم تبدیل به یه منحنی زیبا میشه ^_^

*دارم حرکت میکنم .. دارم بلند میشم . دارم راه می افتم ..

  • ۲ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۱۵
  • Rahena .
وقتی صدای نوشته ها بلند می شود

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


Telegram : @rahena1 *

بایگانی