۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حالم را خریدار باش» ثبت شده است

کمی بیشتر زندگی کنم ..

باید کمی تغییر کنم ,کمی مهربانتر شوم کمی خوبتر شوم . قرار نیست همیشه در این دنیا بمانم ,پس نباید دلبسته این دنیا شوم ..باید کمی بیشتر بخندم و کمی بیشتر آدمی خوبی باشم ..کمی بیشتر کتاب بخوانم ,کمی بیشتر زندگی کنم ..کمی بیشتر از همیشه ..کمی بیشتر از قبل ..!

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۷ ]
    • Rahena .
    • دوشنبه ۱۶ شهریور ۹۴

    ادعونی استجب لکم

    دلتنگ شده ام و ناراحت ،یادم می اید پارسال از خدا شکایت کردم به خاطر اینکه حسرت می خورم وقتی میبینم دست رحمتت را میگذاری روی سر دیگران ..وقتی من اینجا چون یتیمی که همه کس او تو باشی چشم انتظار دست رحمت تو هستم و تو نیستی که دستت را بگذاری رو سر من و من لبخند بزنم ..می دانی بدون تو من وجود نخواهم داشت میدانی اگر چشمت را به روی من ببندی نابود میشم ..میدانی اگر زبانم لال نباشی ،نیستم .. خدا جان عزیز دل جانا ‌، من بدن تو هیچم میدانی هیچ ارزشی ندارم؟ می دانی شدیدا منتظرت نشسته ام در این خرابه های دل ویرانه ام میدانی چقدر نذر کرده ام برای برگشتنت میدانی ؟ مگر نمی گویی اگر بگویید خدای گناهکاران دو بار به شما  پاسخ میدهم چون گناهاکاران به جز من کسی را ندارند؟ خودت میدانی بی کسی چه دردی دارد خودت میدانی جز تو کسی را ندارم  که یاورم باشد که عاشقم باشد که همراهم باشد و که اینقدر دوستش داشته باشم ..پس به حرمت همه چیز از تو می خوام بیایی ..من تو را صدا زده ام و می خوام پاسخم بدهی ..همین ..

    منتظر نشسته ام و تسلیم خواسته ات شده ام ..نمی دانم خواسته ات چیست نمی دانم چه چیز را برایم مقدر کرده ای ولی می دانم برای بنده ات چیز بدی نمی خواهی ..میدانی چشم دوخته ام به کرمت چشم دوخته ام و منتظرم حاجت دلم با خواسته ات یکی باشد ..خدای من 

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • Rahena .
    • شنبه ۳۱ مرداد ۹۴

    سیب سرخ من در دو تابستان بعدی مزه خواهد داد ..

    میم از من پرسید دفعه ی بعدی کی قرار است تو را ببینم , ماندم چه بگویم وقتی هنوز مطمئن نیستم می توانم تو را در دو تابستان بعدی ببینم یا نه .. وقتی مطمئن نیستم تو می توانی , تو می آیی و آیا تو می خواهی که بیایی ..؟

    * میگفت باید عاشق باشی تا بفهمی عشق چیست . خندیدم و او نفهمید که من عاشق بودم .. عاشقش بودم 

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۸ ]
    • Rahena .
    • جمعه ۳۰ مرداد ۹۴

    یک لیوان پُر سردرد میل کرده ام ..

    بعضی وقت ها فکر میکنم که شاید من تنها دختری هستم که از سال 89 به بعد یعنی تا الان فقط یک مدل گوشی دارم ! البته باید بگویم سال 92 به مدت 9 یا 10 ماه یک عدد گوشی لمسی داشتم که بعد از ان دوباره امدم طرف گوشی خودم گوشی قدیمی ولی عزیز خودم .حالا بحث این ها به کنار , خواستم بگویم آدم هایی که از ابتدا تا به الان با شما بوده اند را ترک نکنید! یادتان باشد بعد از چند ماه چند یا چند سال روزی دوباره متمایل میشوید سمت خودش! البته ادم های مهم را میگویم آن هایی که برایتان خاطره ساز بودند آن هایی که به پایشان عشق ریخته اید آن هم خروار خروار ..!

    * سردرد دارم , دلم یک خواب نیمه بلند می خواهد اما سر را روی بالشت نگذاشته ام خوابم میپرد. حالا نه اینکه بال و پر داشته باشد نه ولی نمی دانم خلاصه میرود گم و گور میشود مثل بچه ای که بعد از دیدن مادرش گم و گور شده از ترس تنبه مادرش . کاش این حس افتضاح دور شود . گمان نکنم حوصله ی حال جدیدی را داشته باشم ..

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • Rahena .
    • شنبه ۳۰ خرداد ۹۴

    کمی حال خوب به من تزریق کنید ..

    حالم خوب نیست , دوست دارم با همه دعوا کنم سر جنگ دارم با همه . ناخوشم از نامردی که انسان ها در حق هم میکنند .هیچ وقت نتوانستم نامردی ها را بیان کنم ,ترس دارم ترس رواج نامردی ها.این قسمت از زندگی خوب نیست کاش میشد یا خیلی میزدم عقب یا خیلی میزدم جلو اینجا را اصلا دوست ندارم . بد شدم و میدانید بلد نیستم تغییر کنم من فقط بلدم مشکلاتم را بازگو کنم من یه احمقم آره .. همین .

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • Rahena .
    • پنجشنبه ۲۸ خرداد ۹۴
    • مینویسم چون شادی عدم غم نیست بلکه کنار آمدن با غم است. مینویسم چون رنج ذات زندگی است .



    Telegram : @rahena1 *
    آرشیو مطالب