اردیبهشت امسال (۹۸) بیست ساله شدم ، فارغ از این سن هنوز مثل بیست ساله ها نیستم ولی بیست ساله شده ام . هنوز هم به طور ملموسی با درد کنار اومدم اما نپدیرفتمش و راه طولانی رو پیش رو دارم . هنوز یه وقت هایی دوست دارم گریه کنم ولی جِلد بزرگسالی این حس زدن زیر گریه در یک لحظه رو از من گرفته . هنوزم دلم میخواد خودم رو برای بابا لوس کنم و اون منحنی لبخند رو  مهمون همیشگی صورتش کنم . هنوزم  دوست دارم شب ها با خیره شدن به صدای نفس های مامان خودم رو اروم کنم . هنوزم با حسرت به آدم ها نگاه میکنم ، به خوشی هاشون به جمع ها و بگو و بخند هاشون ، به حساسیت نداشتن به کلی از خوراکی ها به اینکه عین من "شاید" سندروم روده تحریک پذیر نداشته باشن . خلاصه این کسی که میبینید منم ، این کسی که مینویسه منم . از اینکه منو میخونید ممنونم : )