۱۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

صبر پرید از دلم عقل گریخت از سرم / تا به کجا کشد مرا مستی بی‌امان تو

به میم گفتم یادت باشد یک روزی یکی می آید یقه ات را میگیرد بابت اینکه دوستت دارد بابت اینکه دوستش نداری بابت یک چیزای هایی می آید و یقه ات را محکم میگیرد  بعدش تمام احساساتش را جا می گذارد. می آید به تو می گوید تمام احساساتش را تمام بی خوابی ها و تمام آن روزهایی که ذهنش را با خیال تو گذرانده .. می آید تمام این ها را می گوید و بعد می رود . احتمال اینکه عاشقش شوی بعد از شنیدن این حرف ها خیلی زیاد است احتمال اینکه گریه کنی خیلی خیلی زیاد تر احتمال اینکه ناراحت شوی بازهم خیلی خیلی خیلی زیاد تر است اما می دانی ما آدم ها ممکن است بعد از ابراز احساسات به یک نفر بعد از نگه داشتن یک حس دوست داشتن مزخرف یک طرفه به یک نفر و بعد از ابراز آن دیگر عاشق نشویم , یعنی ممکن است آن حس را با گفتن با بیان کردنش نابود کنیم .. به میم گفتم حواست باشد اگر آمد گفت دوستت داشته ولی از الان به بعد دیگر حسی به تو ندارد برو و دیگر آنجا نمان , بیشتر که بمانی یک حس مزخرف تر مثل حس او در تو شکل میگیرد . بعد عاشق کسی میشوی که تا چند لحظه پیش عاشقت بوده ولی دیگر نیست ..همه ی این ها را به میم گفتم  ,چیزی نگفتم ولی دیدم وقتی بلند شد صورتش را برگرداند گوشه ی چشم راستش یه قطره بارید ..

*عنوان از مولوی 

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • Rahena .
    • دوشنبه ۱۲ مرداد ۹۴

    بدون هیچ عنوان خیلی رسمی یا خاص

    من می خواهم برای این "یکی" که نیکولا میگوید جان بدهم ..!

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • Rahena .
    • جمعه ۹ مرداد ۹۴

    این حرف جگرم را می سوزاند ..

     

     نسبت علاقه ام به تو

    رابطه ی مستقیمی دارد با نسبت تنفرم به تو

    بنگر که عشق چه می کند حالت احساس من به تو را ,

    یک ممتنع شده ام !

    "راحنا"

    * اگر دیدین پایان یک پست نوشتم " راحنا " یعنی حرف دل بنده بوده و از مغز من به متن وبلاگ تبدیل شده ..

    * مواظب حرف های دلم باشید .. امانت دار خوبی باشیم ..

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • Rahena .
    • چهارشنبه ۷ مرداد ۹۴

    5 ماه گذشت ..

     

    امروز پنج مرداد ماه است امروز  پنج ماه از سال 94 گذشته است تقریبا انگار نصف سال را گذراندیم خیلی شوخی شوخی ! کسی باورش می شود؟ من امروز دختری هستم که مهمترین دغدغه اش از دست دادن زمانی است که به بی فایده ترین شکل ممکن آن را تلف میکند ! من دختری هستم که انگار دنیا را با آن عزمت و  وسعت ول کرده است و یقه ی زمان را چسبیده است چون فکر میکند فقط می تواند عقده هایش را سر زمان خالی کند چون زمان تنها چیزی است که تلافی نمی کند ولی نشان می دهد که می توان با خونسری رد شد و طرف مقابل را از این احساس کفری کرد ! درست شبیه حالتی که سر من آورده است! من امروز یک دیوانه ام که فقط حوصله ندارم و کمی تا حدودی دیوانه هستم ..همین

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • Rahena .
    • دوشنبه ۵ مرداد ۹۴

    گفتی که عاشق خرمالو هستی !

    من همانم , همان دخترکی که میگفتی طعم یک خرمالوی گس میدهی!

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • Rahena .
    • شنبه ۳ مرداد ۹۴
    • مینویسم چون شادی عدم غم نیست بلکه کنار آمدن با غم است. مینویسم چون رنج ذات زندگی است .



    Telegram : @rahena1 *
    آرشیو مطالب