۱۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

الله , تنها هستم ..


دل درد عجیبی دارم. و همراه آن دل شوره ی بدی که تمام وجودم را کم کم دارد فرا میگیرد , مثل ایدز که کم کم نفوذ میکند در ادم و کم کم آدم را از پا در می آورد . خدا رحم کند چه اتفاقی قرار است بیفتد ؟ دل شوره ی من از سر شوق است یا از سر غم ؟ این بار رحمی کن من تنها هستم و تو و دنیایت و همه ی آفریده هایت با هم هستید , این عادلانه نیست! این ان عدالتی که از ان سخن میگفتی نیست , رحمی کن .

+ دل شوره ام درست بود اتفاقی رخ داد .

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۳ ]
    • Rahena .
    • يكشنبه ۱۷ خرداد ۹۴

    فلفلی که جگرم را سوزاند ..


    همراه با غذا فلفل تندی خوردم . با اینکه میدانستم تند است اما هر بار با اشتهای بیشتری همراه غذا فلفل بر میداشتم و می خوردم .غذا که تمام شد من ماندم و زبانی که داشت آتش میگرفت چشمی که  خون می بارید و دماغی که انگار سیل به راه انداخته بود ! آخ که حالم چقدر بد بود آخ که هرچه میخوردم  درست نمی شد,  حالم به جای اول باز نمی گشت.می دانید الان که دارم فکر میکنم  فهمیده ام که فلفل خوردنم شباهت زیادی دارد به اشتباه کردنم .می دانم کاری که انجام میدهم اشتباه است اما انجام میدهم _ همان داستان قدیمی که از یک سوراخ هزار بار گزیده میشوم !_ مثل فلفلی که میدانم تند است اما قورتش میدهم ! اشتباهات شما سراسر زندگیتان را فرا میگیرند بی آنکه متوجه شوید شما را غرق میکنند .حواستان باشد این اشتباهات همیشه مثل این فلفل  مغز باهوش شما را به کار نمی اندازند!

    + از دار دنیا این گلدان های بالا را می خواهم . یعنی میشود؟

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • جمعه ۱۵ خرداد ۹۴

    سرما او را ذوب میکند!


    می خواهم سرم را آنقدر گرم کنم که ذوب شود می خواهم سرم را با همه چیز گرم کنم دوست ندارم فکرت لحظه ای مرا در بر گیرد. به تو که فکر میکنم سرد میشوم مثل خرمالویی که از سرمای زیادش درخت را ول میکند غلت میزند روی زمین و بعدا سرما او را ذوب میکند ! به تو که فکر میکنم از خودم جدا میشوم و غلت میزنم و غلت میزنم ..


  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • Rahena .
    • پنجشنبه ۱۴ خرداد ۹۴

    رفتار یک آدم تو را تغییر می دهد .

    هیچ وقت به جز دوران کودکی 6 یا 7 سالگی آرزو نداشتم خواهری داشته باشم . آنقدر زنانی را دیده ام که از خواهران خود خیر را که کلا ول کنید شر دیده اند ! و با توجه به شانس مزخرفی که من دارم مطمئنم اگر خدا به من خواهری عنایت (!) می کرد تا به الان شاید سی چهل باری سکته ی ناقص میکردم . نمیدانید که وقتی خانم X  را دیدم که خواهرانش با او چگونه رفتار میکردند  و قتی بچه های این خانم فهیم و مهربان را دیدم که از اینکه خواهری ندارند چقدر شکر گذار هستند و چقدر خوشحال چه حالی به من دست داد .نمی دانید که رفتار یک آدم چه قدر مهم است که میتواند افکار دیگران را تحت تاثیر قرار دهد که می تواند دوست داشتن ها و نفرت ها را ایجاد کنند . مواظب رفتارمان باشیم .. من دیگر دوست ندارم خواهری داشته باشم .

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • Rahena .
    • پنجشنبه ۱۴ خرداد ۹۴

    برایم یاسین بخوان.


    مامان دلم می خواهد برای یک بار هم که شده حرف هایت  به واقعیت تبدیل نشوند.

    و فقط بمانند در حرف. و فقط بمانند. برای منی که به حرف هایت توجه نکردم و دقیقا هر بار ضرر کرده ام واقعا بس است . آدم یک بار حالا فوقش دوبار دیگه اصلا سه بار از یک سوراخ گزیده بشود بار دیگر تکرار نمیکند که گزیده شود ولی میدانی انگار من را برای هزار بار گزیدن از یک سوراخ آفریده اند ! و آخ که من چه احمقم مادر و آخ که بازم حرفت درست بود و آخ که مادر بیا و همین یک بار را ببخش و دروغ بگو .همین یک بار برای دل دخترکت . زخمی شده است از این درد ها از این اشتباهات هر روزه اش بیا و فقط یک بار واقعیت را نگو .. مادر برایم سوره ی یاسین بخوان..

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۳ ]
    • Rahena .
    • سه شنبه ۱۲ خرداد ۹۴
    • مینویسم چون شادی عدم غم نیست بلکه کنار آمدن با غم است. مینویسم چون رنج ذات زندگی است .



    Telegram : @rahena1 *
    آرشیو مطالب