صداش میزنم مامان خوشگله 💖

دیشب در حالی که بغض کرده بود بهم گفت بهم قول بده ، بعدش آروم  _ مثل اکثر اوقاتی که موقع حس گریه کردن چشماش قرمز میشد و سریع پر از حلقه های اشک میشد _ بهم گفت که بعدا همه ی اینا رو بنویسی ، همه ی این اتفاقات رو برام بنویسی ؛ مثل یه داستان کوتاه و بهم بدی بخونمش. نگاش کردم ؛ با خنده به چشمای پر از اشکش نگاه کردم و گفتم اینکه چه حسی رو داشتم و اینکه چه اتفاق هایی افتاده رو برات بنویسم ؟! بعدش خندش با گریه ش قاطی شد و گفت آره ..

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • شنبه ۲۰ بهمن ۹۷

    این منم ، پرش در زمان ^-^

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • شنبه ۲۰ بهمن ۹۷

    عشق پیچکی است که دیوار نمی شناسد ..

    هیچکس به طور دقیق از آینده خبر نداره ، همه ی آدم ها طبق تصوراتشان وارد مسیری میشن و تنها چیزی که میدونن اینکه باید تا ته مسیر رو برن . از حواس لامسه ، شنوایی و هر چیز دیگه ای که دارند و میشه باید استفاده کرد. ته این مسیر  بسته به کارهایی که انجام دادن ، تجربه هایی که کسب کردند متفاوته . اصلش اینه که این مسیر برای همه میتونه یکی باشه! در واقع ته این مسیر در ابتدا از عدم شکل گرفته اما هر چه بیشتر پیش بری در واقع این تو هستی که آخر این مسیر رو میسازی . بعضیا این مسئله رو درک کردن و سعی میکنن و تلاش میکنن و بسته به تک تک کارهایی که انجام میدن پایان راه رو شکل میدن . بعضیا از اول راه ناامید و سرگردان از عدم ، از پوچی ، ول میکنن و همونجا میمونن. می خوام بگم در ابتدا شرایط برای همه یکسانه ! همه میدون این راه در واقع تهش نیستیه! تهش از هیچ شکل گرفته و اما پا میزارن تو این راه و از ناامیدی مطلق امید میسازن و بعضیا می ایستن ، همه چیز رو میپذیرن و خب اونها بذر ناامیدی رو در وجود خودشون پرورش میدن که نتیجه ش میشه کم کم به طرف نیستی ابدی در ناامیدی و غم! 

    اینا رو گفتم که بگم من الان ابتدای راهم ، پایان راه مشخص نیست! کسی نمیدونه پایان راه چیه! همه حدس و گمان میزنن ولی خب بازم کسی دقیق نمی دونه!من دارم از دل نا امیدی جوانه ی امید رو بیرون میکشم و در دلم پرورش میدم ، من ایمان دارم بذر امید از دل ناامیدی سرچشمه گرفته ، مثل *وال ئی که  گیاه سبز نادر رو در هیچ پیدا کرد . من امید رو تو دلم کاشتم و می خوام با نشانه ها با تمام حواس ، اطراف رو لمس کنم و پیش برم که آخر این داستان رو بسازم . 

    *انیمیشن وال ئی

    #عنوان شعری از گروس عبدالملکیان

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • شنبه ۲۰ بهمن ۹۷

    دلسوز خودت باش

    امروز دوباره گفت ؛ دوباره تکرار کرد ، چه قدرت عظیمی پشت این جمله س که ذهن منو به خودش مشغول کرده ؟ کی تو وجود من اسیره که با شنیدن این جمله مثل یه تشنه که بهش آب رسیده داره نفس نفس میزنه؟ چه خبره؟ یعنی اینقدر طی این سالها به خودم سخت گرفتم که حالا داره کم کم معلوم میشه ؟! درست تر این حرف میشه اینکه اینقدر با خودم بد رفتاری کردم که حالا  این روح رنج دیدم داره ناله میکنه؟! کجا بودی؟ چرا تا حالا دم نمی زدی؟ وقتایی که لب به اعتراض باز کردم که تو لب بگشایی و حرفی بزنی چرا ساکت موندی ؟ بهم بگو ، حرف بزن باهام ، میخوام اینبار به میل تو زندگی کنم کسی که همیشه باهام بودی در بدترین و بهترین شرایط و نظرم هرچیزی که بود قبول کردی و گفتی باهاتم ، گفتی خدا حواسش به هردوی ما هست ، می خوام بگم که باهام حرف بزن این سکوت هیچ وقت علامت رضایت تو نبوده ، من میدونم . پشت سکوت پنهون نشو ، با کلمات خودتو نشون بده ، باهام حرف بزن .

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • چهارشنبه ۱۷ بهمن ۹۷

    #کتاب_خودت_باش_دختر

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • سه شنبه ۱۶ بهمن ۹۷

    اهدنا الصراط المستقیم

    اینقدر نا امیدم و اینقدر این احساس سنگینه که خستم کرده ، آره خسته شدم و خب حالم خوب نیست . آه خدایا چرا این بشر اینقدر احمقه واقعا ، چرا چرا چرا چرا؟  دلم میخواد چشام رو همه چیز میبستم و میرفتم ، فرار میکردم از این قاعده و قوانین دنیا ، آه خدایا من چی کار کنم؟ نا امیدی الان بزرگتدین گناهه و من انجامش دادم ، حالا چی کار کنم؟ میشه راه رو نشونم بدی؟ میشه به راه راست ، به راه درست هدایتم کنی؟ بهم باریکه ی نوری نشون بده خدایا T_T

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷

    دیدگاه شما چیه؟

    • روزی یه مرد میره پیش یه عارفی و ازش میپرسه منطق یعنی چی؟ عارف میگه خب بهم بگو دو نفر میان پیشت که یکی تمیزه و یکی کثیف به نظرت کدوم به حمام احتیاج داره؟ مرد میگه خب معلومه کسی که کثیفه ، عارف میگه نه اونی که تمیزه چون کثیفه که عادت نداره بره حموم اما تمیزه همیشه حموم میره پس جواب میشه تمیزه ، حالا یه بار دیگه میپرسم به نظرت کدوم مرد باید بره حموم تمیز یا کثیف ؟ مرد بی درنگ جواب میده تمیزه ! عارف میخنده و میگه نه کثیفه! چون تمیزه که همیشه خودش میره حموم اما کثیفه به حموم احتیاج داره و باید بره حموم ، این سوال بارها تکرار میشه و جواب عارف برخلاف جوابیه که مرد میگه ، مرد عصبانی میشه و میگه چرا من هر کدوم رو انتخاب میکنم تو به من یه جواب دیگه میده حتی اگه من حرفی که خودت زدی رو بگم تو اون رو قبول نمیکنی؟ عارف بهش لبخند میزنه و میگه درسته منطق اون چیزیه که هرکس فکر میکنه درسته! جواب همینه . 

    • حالا میخوام بگم کسی که یک سال بیشتر از تو تلاش کرده برنده ی این ماراتنه یا تو که تازه میخوای شروع کنی؟ خب بیا این موضوع رو با منطق چندین ادم بررسی کنیم . 

    دیدگاه یک : کسی که یک سال بیشتر از تو تلاش کرده درواقع جلوتر از توئه ! پس اون برنده ی این ماراتنه .

    دیدگاه دو : تو ، چون اون یک سال تلاش کرده ولی به چیزی که میخواسته نرسیده اما تو تازه می خوای شروع کنی ، کسی نمی دونه پایان این داستان چیه! 

    دیدگاه سه : هر دوی شما با هم برابرین! تو میخوای تازه شروع کنی و اون یک سال بیشتر تلاش کرده ولی هنوزم سرجای اوله پس یعنی اگه تلاشش درست بوده باید نتیجه میداده ! 

    و دیدگاه های غیره ..

    .

    .

    .

    .

    البته که داستان رو یه خرده بد تعریف کردم اما خب منظورم رو میرسونه :)) اینجا میتونید موضوع اصلی داستان رو بخونید ،

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷

    چیه این بشر ؟!

    چیه این بشر اینقدر خسته ، کلافه ، بی حوصله . خواستم یه کامنت برای یکی از بلاگر های عزیز بنویسم که بعدش کلافه شدم از پاسخ دادن به چیزی که نوشته بود که بعدش فکر کردم حوصله ی توضیحات اضافه ندارم برای اینکه بگم هی تو داری اشتباه میکنی این چیزی که داری درموردش میگی همه جا پیدا میشه و فقط محدود به آدمای اطرافت نیست . چیزی که آدم با چشم ظاهر نگاش میکنه درسته ، اون فقط ظاهر رو نشون میده نه باطن رو ، نقل قول از سریال آندانته که میگفت " کی میدونه چه کاری تو دنیا درسته ، شاید هر کاری که انجام میدی درست باشه شایدم نه " البته که دیالوگ اصلی یادم نیست ولی خب یه چیزی تو همین مایه ها بوددیگه. ^-^ 

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷

    از عنوان نوشتن بدم میاد .

    اینکه یه آدمی که علاقه به خوردن داره و عاشق غذاس اما الان اشتهاش کور شده یعنی خیلی وضعش بده ، یکی از بزرگترین خوشی های من خوردنه . اما حالا چند وقتی میشه میل به هیچ چیزی ندارم البته منظورم اینه که نمی تونم چیزی بخورم درحالی که خیلی دوس دارم غذا بخورم . احساس سیری میکنم . به بابا میگم دیدی آرزوت داره برآورده میشه ، دیگه نمی تونم زیاد غذا بخورم . میخنده میگه خداروشکر اینجوری لاغر میشی و سالم میمونی . به مامان میگم حس میکنم مریض شدم . وقتی حالت صورتش نگران میشه میگم نگران نباش به خاطر اون قرصایی که مصرف میکنم اشتهام کم شده . اما خب مامان نمیدونه خیلی وقت که قرص نمی خورم. 

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • يكشنبه ۱۴ بهمن ۹۷

    ولی من مه رو بیشتر دوست دارم .

    نه به صبح که از شدت مه چشم کار نمی کرد و همه جا سرد بود نه به الان که آسمون آبی شده و خورشید سوزان میتابه همراه با نسیم خنک ^-^

  • ۰ | ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • Rahena .
    • يكشنبه ۱۴ بهمن ۹۷
    • مینویسم چون شادی عدم غم نیست بلکه کنار آمدن با غم است. مینویسم چون رنج ذات زندگی است .



    Telegram : @rahena1 *
    آرشیو مطالب