بیست سال و اندی سن دارم و در تمام این بیست سال و اندی برف ندیده ام ، باورتان میشود؟! نمیشود؟ خب اجازه بدهید واضح تر بگویم ، در تمام این سالها بارش برف را ندیده ام . این جمله بهتر است . فاصله خانه ی من تا مرکز استان ۹۸ کیلومتر یا شایدم ۸۹ کیلومتر است . ولی هیچگاه برف تازه را ندیده ام . ان چند باری هم که برف دیدم ، ته مانده های چند روز قبل بوده و بگذارید بگویم اخرین باری هم که برف مانده دیدم سال ۹۵ یا ۹۶ بوده . حالا اما هنوز هم برفی نباریده ولی "ف" میگوید هوا هوای باریدن برف است و من دلم را خوش کردم که حداکثر تا دوشنبه که اینجا هستم برف ببارد بلکه امیدی که سالها او را در قلبم کاشتم بالاخره فرصت جوانه زدن و سر از خاک بیرون اوردن پیدا کرده باشد  و همین بذر امید زیبا قلبم را آرام آرام و اندک اندک گرم میکند .

• یه جایی تو قلبتون ، اونجا که خاکش معمولیه و حتی زیادم لازم نیست مرغوب باشه ؛ امیدهاتون رو بکارین . یه روزی ، یه جایی به یه شکلی حتما بذرشون سر از خاک بیرون میاره ؛ حتما . فقط باید خوب نگهش دارین و گاهی یادش کنید ، برین سر مزرعه ی امیدتون و باهاش حرف بزنید ، بگین که منتطرین ؛ بگین یه روزی میدونم که نوبت جوانه زدن تو هم میرسه و بعدش با یه لبخند قشنگ دلش رو گرم کنید ، اره دل امیدتون رو گرم کنید . میدونین چرا؟! چون یه زمانی که  امید های عزیزتون رو به هر دلیلی با بذر ناامیدی قاطی کردین و دور انداختین ، بعد سالها یه جای دیگه بعد از مدت ها  کشمکش بین امید و ناامیدی ، بذرهای امید رشد کردن و برآورده شدند و رمق شما ، عشق شما ، علاقه تون و شوقتون رو چون با همون بذرهای ناامیدی انداختین دور ، دیگه هیچ وقت به قشنگی قبلا از جوانه زدن امیدتون خوشحال نشدین . نمونه ش عین وقتی که یه آرزو بعد مدت ها برآورده میشه و شما میگین" الان که دیگه از وقتش رفته و شوقی ندارم ، جوونه زدن یا نزدن / برآورده شدن یا نشدن دیگه برام مهم نیست."  میدونین فرق بذر امید با بقیه ی بذرها چیه؟ اینکه بذر امید فقط بذر یه چیزه ولی موقع جوونه زدن میتونه به هرچیزی تبدیل بشه ، اما بذرهای دیگه هرچیزی که کاشتین همون رو درو میکنید .