میگفت آدم ها می توانند عشق را بسازند اگر بخواهند. میگفت خواستن عشق و قصد آن همانا ، دیدن و ثمره دادنش همانا. میگفت طعم خرمالوی های گس را یک عاشق میتواند درک کند. میگفت عطر بهارنارنج ها را معشوق میتواند حس کند. خلاصه از درباره ی او گفتن تا حتی دانستن اینکه جوراب های سفید را بیشتر از مشکی دوست دارد تا اینکه از نوشابه بدش می آید تا اینکه لحن سخنانش آرام و محتاطانه س تا اینکه استین پیراهنش را اندکی بالا میزند تا اینکه وقتی میخندد چشمانش برق میزند یا حتی وقتی خجالت میکشد می توان او را به توت فرنگی تشبیه کرد ، همه ی اینا میتوانند برای شما چیزهای مسخره ای باشند اما برای عاشق یعنی زندگی کردن با روح معشوق و چه چیز بهتر از داشتن روح او؟ و چه چیز بهتر از شناختن یک ادم بهتر از خودش؟

∞ نوشته بودم به وقتـ بیستـ و چهـارمـ مــاه مـی