حالم خوب نبود روحم میگفت که حالش خوب نیست و جسمم منظورش رو نمی فهمید ولی سعی میکرد که نشون بده حال روحم خوب نیست .خب چی کار کرد؟ الان میگم .. اون شروع کرد به گفتن حرف هایی که واقعیت نداشت یعنی جسمم شروع کردن به بهانه اوردن اینکه هی سرم درد میکنه , هی دلم درد میکنه و .. اما میدونین روحم اینجوری حالش بهتر نمیشد اون توضیح داد که لازم نیست برای نشون دادن اینکه من حالم خوب نیست تو دروغ بگی و فکر کرد که اه چقدر من مزخرفم و هی غم باد گرفت و هی از خودش بدش اومد چرا؟ چون جسم به خاطر اون داشت حرف هایی رو میزد که از حقیقت دور بودند ..