*حافظ

بلند شدم رفتم در یخچال را باز کردم لاک بنفش را در آوردم و انگشتان دست چپم را یکی در میان لاک زدم . بعد از آن فکر کردم یه چیز دیگر کم است , رفتم سراغ لوازم آریشی مامان و رژ لب صورتی را برداشتم و با وسواس خاصی آن را استفاده کردم بعدش مداد چشم  را برداشتم و زیر چشم هایم را با یک خط مسخره دور زدم که البته بیشتر مرا شبیه به زمانی کرده بود که انگار  بعد از آرایش صورتت را شسته ای و بعد میبینی چشمانت چه افتضاحی شده اند ! موهایم را شانه کردم و یک گیره  سر آبی به موهایم زده ام .. حالا احساس میکنم کمی دختر شده ام ..

*یادم باشد باید بیشتر به خودم برسم , آفریده شده ام که لطیف باشم که دختر باشم نه مرد , نه خشن و نه بی روح.