دختری هستم که شدیدا دلتنگ گذشته اش شده است ,گذشته ای که قرار بود در هفت سالگی دنیایش را به اتمام برساند . برای روزی که مامان نگذاشت من صندلی جلوی ماشین بنشینم . برای روزی که اگه جلو مینشستم قطعا با کله در شیشه ماشین فرو میرفتم و دیگر اینجا نبودم که این متن ها را تایپ کنم . برای وقتی که من تک فرزند بابا بودم برای وقتی که تمام بوسه های مادر برای من بود ..فقط برای من . برای روزی که تمام  آدامس های زیبا با طعم های مختلف که بابا فقط و فقط برای من می خرید برای آن روزی که خاله پونه فقط به خاطر من راه خانه تا مدرسه را با تاکسی می آمد تا شیر کاکائو برایم درست کند .. برای وقتی که خاله صاد آمد مرا دلداری دهد که گریه نکنم و به بهانه شمردن النگو ها سر من را شیره بمالد و بعدش فهمید یکی از ان ها کم است دلم  تنگ شده  ..برای خیلی چیز های دیگر که الان نمی توانم شرح بدهم .. دلم می خواد به هفت ماهگی بر میگشتم زمانی که مامان و بابا جوانتر و شاداب تر بودند ..

*بین خودمان بماند بیشترِ بیشتر دلم برای خودِ خود گذشتم تنگ شده ..

** این نی نی عشق خودمه :)