قبل تر ها گفته بود سعی میکنم یک بلاگر باشم . دوست داشتم بلاگری باشم که حقیقت هایی آمیخته با رویا را بنویسم . حس های مبهمی که ممکن است برای بعضی هایتان روشن تر از طلوع خورشید  باشد , وحالا به این نتیجه رسیدم بعضی از روزانه هایی که اتفاق می افتند را باید نوشت هر چند کوتاه هر چند بی معنی و هر چند قابل درک . یک چیز هایی را باید ثبت کرد که بعد تر ها یاد آور باشند برای تو ,یاد آوری یک اتفاقاتی که ممکن است با مرور زمان پاک شوند از حافظه ی کوچک ذهن تو .. خواستم در بلاگفا خانه ای بسازم و آنجا کمی بیگانه تر بنویسم ,کمی خودم باشم و اینقدر رسمی نباشم و اینقدر رسمی ننویسم . ولی خب پشیمان شدم مثل تمام کار های دیگری که قبل از انجام دادانشان زود پشیمانم می کنند .. بالاخره تصمیم گرفتم در بلاگ بمانم و روزانه هایم را بنویسم کاری که  از چند وقت پیش ذهن من را درگیر کرده است ولی جرعت گفتن آن را نداشتم ..