خیالی که خراب شود دنیا را ویران میکند ..

گاهی وقت ها به این فکر میکنم که آدم ها هرچه قدر کمتر بدانند هر چه قدر کمتر از یک موضوع خبر داشته باشند خیلی بهتر است ,به خدا خیلی بهتر است .  بگذارید یک روایت را بیان کنم .  یک دوستی داشتیم که قبلا از او به خوبی یاد میکردیم به نیکی به ادب  و به.. یک  روزی یکی دوستان آمد و گفت که  این شخص یک پسری را دوست دارد یا نمی دانم عاشق شده است ! نمی توانم  حالات جمع را و آن ابرو بالا انداختن و نچ نچ را بیان کنم نمی توانم . ان نگاهی که به او داشتند 180 درچه تغییر کرد و یک نگاه سیاه , یک دیدگاهی به وجود آمد . می دانید از کسی که درباره ی  پسر ها و اینکه چقدر فلان پسر سوسوله و من از پسر ها بدم میاد حرف بزند جای تعجب دارد که یک روزی یک پسر را دوست داشته باشد خب جای تعجب دارد واقعا! و من هم تعجب کردم . حالا می دانید چیزی به رویش نمی آورند ولی این نگاه ها و این پچ پچ ها من را آزار میدهد . راستش را بخواهید جرعت اینکه جلوی  فکر آن ها را بگیرم ندارم ترسم از این است این نگاه را به من هم منتقل کند ,  که فلانی نکنه خود تو هم عاش شدی که از اون طرفداری میکنی و شروع کنند به نوشتن  یک داستان جدید و لی چرت و غیر واقعی برای منی که از تمام حاشیه ها دور بوده ام .  جرعتش را ندارم . حالا این ها به کنار , به جز خودشان کسی نمی تواند جلوی افکارشان و نگاه هایشان را بگیرد . ولی خودمانیم چیز خاصی در اوکه عاشق شده تغییر نکرده است. درسته؟ جز علاقه اش چیز خاصی تغییر نکرده است .اینکه او عاشق شده یک مسئله ی کاملا شخصی است ولی چرا به یکباره  خوبی ها را فراموش کنیم و صرفا فقط و فقط به آن قضیه نگاه کنیم ؟ کاش هیچ وقت هیچ کدام از ما این موضوع را نمی فهمیدیم کاش هیچ وقت نمی فهمیدیم . اگر یکی آمد و به شما گفت که می خواهم رازی را به شما بگویم قبول نکنید . فکر نکنید که چقدر فوق العاده هستید که کسی به شما اعتماد کرده و رازی را به شما می گوید نه به این فکر کنید به عوارض بعد از ان که  بیشتر گریبان گیر خودتان و دیدگاهتان میشود . به این فکر کنید که همه ی ما یک راز داریم اگر من راز شما را بدانم _حالا اینکه چه جور فهمیدم را بگذارید برای بعدا _و به چند نفر بگویم و اینکه دیدگاه آن ها نسبت به شما تغییر کند چه احساسی دارید ؟ احساس ترس؟ خب بترسید از این ها بترسید و بدانید خدایی وجود دارد بترسید و اگر در جمعی بودید که درباره ی یک راز فلانی حرف زدند شرکت نکنید و دور شوید تا شعاع صد کیلومتر از آن آدم ها هم دور شوید کم است. خواهش میکنم فقط فکر کنید به این موضوع , درست فکر کنید .

+ پ.ن : به بزرگواری خودتان ببخشید تند تند نوشتم دیگه فرصت ویرایش نداشتم , اما الان ویرایش کردم :)

+پ.ن 2 : دوستان من کاری به اینکه کسی در زندگی شخصی خودش چه کاری را انجام میدهد ندارم بحث من سر این است که اگر یک موضوع را ندانیم خیلی وضع تغییر میکنه! موضوعی که واقعا دلیلی واسه فهمیدنش وجود نداره ! حالا شما یه خرده قصه را بیخیال شوید و اصل ماجرا را بچسبید :)

+پ.ن 3 : یعنی واقعا واسه این ویرایش کردن خودم متاسفم شدم :| چون دوباره ویرایش کردم !